۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

علم و دانش در ایران پیش از اسلام

برای عریان نشان دادن تاریخ ایران باستان از علم و دانش این موضوع را مطرحمی کنند که چرا در ایران باستان ما امثال پورسینا (بوعلی سینا) ، بیرونی و... نداشته ایم؟ چرا کتابی علمی از آن دوران بر جا نمانده؟
اول باید از این افراد بپرسیم مگر پورسینا ، بیرونی ، خیام و ... از کجا سربرآورده اند؟ ما واقعیتی انکار ناپذیر پیش روی خود داریم ،همگی این دانشمندان ایرانی بوده اند. حال باید از اینها پرسید مگرمی شود در میان ملتی فاقد علم و دانش ، به ناگه چنین دانشمندانی پدیدارشوند؟ و اصلا چرا در تمامی سرزمین هایی که اعراب به تسخیر خود درآوردندتنها ایران و ایرانیان چنین جایگاه علمی ارزشمندی دارند؟

ما در ایران باستان علم داشتیم ، دانشمند هم داشتیم. درموقعیتهایی بر علم و فلسفه یونان تاثیر گذار بوده ایم. برخی درصدد هستندتا پیشینه علمی یونان را به عنوان مدرک فقدان علم در ایران علم کنند که استدلالی غلط است. چرا که ما نمونه مصر باستان را هم داریم و می دانیم مصریان از لحاظ علمی در سطح بسیار بالایی قرار داشتند. حال باید گفت چون مصر افلاطون نداشته ، سقراط نداشته پس علم و دانشمند هم نداشته؟!


نام برخی از دانشمندان و مشاهیر ایران باستان:

زرتشت: حکیم و فیلسوف ایرانی (بنیانگذار دین زرتشتی)

استانس: فیلسوف بزرگ ایرانی عهد هخامنشی و استاد دموکریتوس یونانی (واضع فلسفه اتمی)

اقلیدس اسکندرانی: ریاضی دان مشهور.وی را یونانی دانسته اند در حالیکه هیچگاه در یونان زیست نکرده!!

مانی: فیلسوف و بنیانگذار مکتب مانوی.

مزدک بامداد: فیلسوف و مصلح اجتماعی.

بزرگمهر بختکان: حکیم و دانشمند ایرانی. وزیر انوشیروان ساسانی.

باربد: موسیقی دان و شاعر شهیر ایرانی در دوران خسروپرویز. برخی وی را واضع اولین دستگاه موسیقی جهان می دانند.

پولس پارسی: دانشمند و فیلسوف عهد ساسانی.

برزویه: پزشک نامدار ایرانی در عهد انوشیروان ساسانی. گردآورنده کلیله و دمنه


فیثاغورث: وی را شاید نتوان از مشاهیر ایرانی دانستولی از جمله دانشمندان مشهور یونانی بود که از دانش مغان ایرانی بهره گرفتو سالیان دراز در سرزمینهای امپراطوری پارس به آموزش علوم مختلف مشغول بود.



آرتاخه: دانشمند و مهندس ایرانی. وی به همراه دیگردانشمند ایرانی بوبراندا ، آبراهه آتوس را برای گذر ناوگان خشایارشا درحمله به یونان ایجاد کرد.

دوره انوشيروان مكمل دوره نهضتفرهنگي ايران ساساني و فروزنده‌ترين قسنت تاريخ پيش از اسلام است. دانش وفرهنگ در عهد اين شاهنشاه دانش‌پرور و دانشمند ، به برترين پايه ممكنه رسيد. وي صميمانه به دانش و ادب و پيشرفت حكمت و فلسفه كمك كرد و راه را براي قرون بعد هموار ساخت.

صاحب مجمل‌التواريخ مي‌نويسد: « اندر عهد كسراي نوشروان ، دانايان و حكيمان و مؤبدان بسيار جمع شدند ، چون بوذرجمهر بختگان ، برزوي طبيب كه كليله و دمنه آورد ، مهبد فرماياد ، خورشيد خزينه‌دار ، مهابد ، نرسي و سيما برزين.. . . » كريستيان بارتلمه خاورشناس نامي آلمان مي‌نويسد: « خسرو انوشيروانسبب شد كه آثار ادبي هندي نيز به زبان فارسي ميانه ( پهلوي ) ترجمه شود.كليله‌و‌دمنه يكي از همين ترجمه‌هاست. كليله‌و‌دمنه در اثر ترجمه عربي آنبه وسيله ابن مقفع شهرت جهاني يافت و در رديف آثار مهم ادبيات جهاني بشمارمي‌رود. ترجمه‌هاي فراوان اين كتاب به زبان‌هاي اروپائي همه از روي ترجمهعربي آن صورت گرفته است. اين ترجمه‌ها سرچشمه بسياري از افسانه‌ها وداستانهاي كوچك مانند ( داستانهاي لافونتن كه به زبان حيوانات تقريرشده‌اند ) ، در ميان اقوام اروپائي گشته است.»

اصل كتاب كليله‌و‌دمنه تأليف بيدپاي هندي به زبان سانسكريت بوده‌است ،برزويه رئيس پزشكان دربار انوشيروان هنگاميكه به هندوستان سفر مي‌نمايد ،اين كتاب را با چند كتاب ديگر همراه خود به ايران مي‌آورد و به زبان پهلويترجمه مي‌نمايد. كليله‌و‌دمنه به زبان سانسكريت شامل پنج كتاب بنام «پنجاتنترا ( پانيكاتنترا ( Panicatantara يعني پنج فصل ، در 12 باب و بنامكرتكادمنكا معروف است. نه سال پس از مرگ انوشيروان يكي از ايرانيان عيسويبنام « بود » اين كتاب را به زبان سرياني ترجمه نمود ، كه يك نسخه آن درسا1287 بدست آمد. اصل آن 12 باب بود ولي سه باب در زمان ساسانيان ضمنترجمه پارسي توسط دانشمندان ايراني بدان اضافه مي‌شود و شش باب نيز هنگامترجمه ابن مقفع كه رويهمرفته21 باب شده است.

روزبه پسر دادويه ( ابن مقفع ) كليله‌و‌دمنه را در زمان خلافت منصوردوانيقي ( 136 تا 158 ه . ق . ) به عربي نقل مي‌نمايد و اصل سانسكريت وپهلوي آن در اثر گذشت زمان از بين مي‌رود و به زبانهاي اغلب از كشورها ازقبيل يوناني ، رومي ، عبري ، اسپانيولي ، لاتيني ، انگليسي ، روسي از رويهمين نسخه عربي نقل و ترجمه گرديده است.

در زمان قدرت برامكه ( يحيي ابن خالد برمكي ) توسط عبدالحميد لاحقيدانشمند ايراني در چهارده‌هزار بيت به نظم در مي‌آيد كه قسمت اعظم آن ازبين رفته و مختصري از آن باقي مانده كه در مصر به چاپ رسيده است. علي‌ابنداود كاتب زبيده دختر جعفر و همسر هارون‌الرشيد نيز اين كتاب را در عرض دهسال در ده‌هزار بيت به نظم درآورد. ولي از آن اشعار چيزي باقي نمانده است.علت به نظم درآوردن كليله‌و‌دمنه در زمان برامكه ، [4] اينطور نوشته‌اندكه يحيي وزير مهدي و رشيد عباسي ميل داشتند اين كتاب را از بر نمايند وچون حفظ نظم آسان‌تر از نثر است براي او آن كتاب را منظوم ساختند و بعضينوشته‌اند كه يحيي براي پسرش جعفر دستور منظوم ساختن آن را داد. رودكي نيزدر زمان امير نصر ابن ساماني اين كتاب را به شعر درآورد ، كه كمي از آنباقي مانده‌ است. ترجمه مجدد اين كتاب از عربي به فارسي در سال538 ه . قتوسط ابوالمعالي نصراله ابن محمد عبدالحميد منشي انجام گرفت. انوار سهيليتوسط ملا كمال‌الدين حسين‌ابن‌علي واعظ كاشفي جهت امير شيخ معروف به سهيلياز امراء سلطان حسين بايقرا در قرن نهم هجري از كتاب كليله‌و‌دمنه نقل شدهتوسط ابوالمعالي منشي ، خلاصه و ساده گرديد و اينك نيز از سليس‌ترين ترجمهفارسي اين كتاب مي‌باشد. مؤلف انوار سهيلي به‌جاي امثال و اشعار عربي ،امثال و اشعار فارسي بكار برده حقاً خوب از عهده برآمده است.

يكي ديگر از كتب هندي كه به زبان پهلوي ترجمه گرديده و در دوره اسلاميمفاد آن به عربي برگردانيده شده بلوهروبوذاسف Biluhar Et Budhasafمي‌باشد. اين كتاب به زبان سرياني ترجمه و در يوناني نيز داستاني از آناقتباس شده بنام «برلام و يواسف» Barlaam Et Yoasph چند داستان ازداستان‌هاي اروپا در قرون وسطي از اين كتاب گرفته شده است2 .

ابوجعفر منصور دومين خليفه عباسي ، چون شخصاً اهل دانش و كمال و علم‌پروربود ، از علوم ايراني استفاده مي‌كرد و در موارد ديگر نيز از تمدن و آدابايران تقليد مي‌نمود ، تا آنجا كه خود را به لباس ايراني درآورد. اودانشمندان ايراني را بسوي خود جلب كرد و نخستين‌بار در عرب بنياد حكمت وفلسفه را گذاشت و علوم عقلي را بين مسلمانان رواج داد و دستور داد كتابهايناباب فلسفي و طبي ايراني و غير ايراني را جمع‌آوري و به عربي برگردانيدندو بطوريكه گفته شد ابن‌مقفع كه مشاور نزديك او در اجرا و منويات خليفهمساعي گرانبهائي مبذول داشت و علاوه بر كتاب كليله‌و‌دمنه ، آئين نانك ومزدك‌نامه و انوشيروان‌نامه و كتاب بزرگ آداب‌الكبير و ادب‌الصغير را بهزبان عربي ترجمه كرد.

از مدارس معروف زمان ساساني يكي مدرسه‌اي بوده است كه بدستورفيروز (459-483 ميلادي) و توسط بارسوما Barsauma اسقف ايراني به همراهينرسز Narses اسقف ديگر ايراني در اواسط قرن پنجم در نصيبين ايجاد گرديد.اين مدرسه از مدارس معروف و مهم زمان بود و تعداد دانشجو و طلاب آنراتا800 تن نوشته‌اند و همچنين مدرسه رها « در شمال غربي جزيره » در قرنچهارم ميلادي معروف بود و چون اكثر از شاگردان آن ايراني و بعداً دركليساهاي ايران مشغول خدمت شدند بنام « مدرسه ايرانيان » ناميده شد. دراواخر قرن پنجم ميلادي اين مدرسه بسته شد و شاگردان ايراني به ميهن خودبازگشتند و در محل اقامت خود هر كدام مدرسه‌اي تأسيس كردند از جمله « ريواردشير » در ناحيه ارّجان بود كه كه مئناي پارسي متولد شيراز ، دانشمندمعروف در فلسفه ، رياست آنرا داشته است.
از دانشمندان معروف ايراني كه در مدرسه نصيبين تحصيل نموده بودند ، يكي ازهمين مئناي پارسي Maanad De Perse پولس Pauls ، ابراهيم مادي و نرسزمي‌باشند. از دانشگاههاي مهم زمان ساسانيان كه تا چندي پس از برچيده شدنشاهنشاهي ساساني دائر و از مراكز مهم علمي و پزشكي و فلسفي شرق ميانه بودهاست ، گندي‌شاپور در خوزستان شمال‌شرقي شوشتر فعلي مي‌باشد كه شاپور اولآنجا را بنا كرد و ديگر شاهان شوشتر ساساني بر وسعت و فعاليت علمي وازدياد كتابهاي آن افزودند. كتابخانه اين دانشگاه را نوشته‌اند كه داراي259 اطاق و پر از كتابهائي به زبان پهلوي ، سرياني ، هندي و نجوم تدريسمي‌شده و ايرانيان معلوماتي كسب كرده به ساير نقاط شاهنشاهي اعزاممي‌گرديدند. در دانشگاه پزشكي اين دانشگاه طب ايراني و هندي و يوناني ،هرسه تدريس مي‌شده است. توضيح درباره اهميت و موقعيت و سرنوشت اين دانشكدهبزرگ عهد ساساني خود موضوع مقاله جداگانه‌اي است كه در موقع ديگر مورد بحثقرار خواهد‌گرفت .

«اطفال به مکتب مي‌رفتند تاادب بياموزند و رؤسا و مراقبان‌شان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند وقضاوت و عدالت را ميان آن‌ها مجري مي‌داشتند»
(گزنفون، کورش نامه ، ترجمه رضا مشايخي ، ص6).

تا حدود شانزده يا هفده سالگي کودکان در اين مکانآموزش‌هاي مختلف نظير اعتدال مزاج، اطاعت، وظيفه شناسي، تيراندازي و پرتابنيزه مي‌آموختند(گزنفون، کورش نامه ، ترجمه رضا مشايخي ، ص7).

داريوش بزرگ در مصر، که ايالتي از ايالات ايران عهدزمامداري هخامنشيان محسوب مي‌گشت، دستور احياي دانشکده پزشکي شهر ساييس راصادر نمود و طبق فرمان او جوان‌هاي خانواده‌هاي برجسته ايراني برايفراگرفتن فنون پزشکي به ساييس گسيل گشتند (اسدالله بيژن، سير تمدن و تربيتدر ايران باستان ، ص326).

در عصر هخامنشي دانشکده‌هاي عالي و مهم در شهرهاي بورسيپه،ميلت، ارخويي، ري، و بلخ جهت آموزش علم طب وجود داشت (علیرضا حكمت، آموزشو پرورش در ايران باستان ، ص 383 ).

وجود کتابخانه‌هاي بزرگ در عصر هخامنشيان در نقاط مختلفقلمرو هخامنشيان نشان دهنده آموزش و پرورش سازمان يافته مي‌باشد. از جملهکتابخانه‌هاي اين عصر کتابخانه‌هاي استخر، کهندژ، شاه اردشير، و شپيگان رامي‌توان نام برد (علیرضا حكمت، آموزش و پرورش در ايران باستان ، ص 64).

حمايت شاهان هخامنشي از تحقيقات نجومي و علم هيأت نيز جالبتوجه است و نشان دهنده اهميت امر دانش آموزي در ايران عصر هخامنشي. داريوشکبير منجم معروف کلداني آن روزگاران «نبوري مننو» را تحت حمايت خويش قرارداد و او در سايه چنين حمايتي به کنجکاوي‌ها و مطالعات نجومي خويش پرداخت.«کيدين نو» دگر منجم شهير کلداني معاصر هخامنشيان نيز در سايه حمايت دولتشاهنشاهي ايران همان سلسله مطالعات را پي گرفت و ادامه داد (اسدالله بيژن،سير تمدن و تربيت در ايران باستان ، ص 333-332).

الواح گلي کشف شده در خزانه تخت جمشيد نيز ثابت کنندهآشنايي ايرانيان با فرآيند آموزش و تعليم مي‌باشد. به عنوان نمونه در ميانالواح گلي تخت جمشيد سندي مالياتي وجود دارد که حاوي بقاياي مالياتيبانويي است که قسمتي از ماليات خود را پرداخت نموده و به موجب اين سندتتمه آنرا داده و تسويه حساب گرفته است (علیرضا حكمت، آموزش و پرورش درايران باستان، ص152).


نكته بسيار جالب در مورد دانش عصر اشكاني پيدايش و اختراعنوعي شبه پيل الكتريكي است كه در حفاري‌هاي قريه‌اي در اطراف بغداد،نمونه‌هاي بسياري از آن يافته‌اند، اشكانيان از اين پيل‌ها به مقدار قابلتوجهي نيروي برق به دست ميآوردند و از آن جهت آبكاري مصنوعات خويش به توسططلا و نقره استفاده مينمودند. به عبارت ديگر همان عملي را انجام مي‌دادندكه امروزه آبكاري الكتريكي ناميده ميشود (علیرضا حكمت، آموزش و پرورش درايران ، ص 238).

عهد بزرگ تمدن ادبي و فلسفي ايران باستان در دوران حكومتپادشاهان اين سلسله و بالاخص خسرو اول آغاز ميگردد ( كريستنسن ، ايران درزمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، ص297).

جوان عهد ساسانی بعد از گذراندن مراحل مختلف تعليمي وتربيتي در سن بيست سالگي مورد امتحان و آزمون دانشمندان و هيربدان قرارميگرفت (كريستنسن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، ص298).

عصر ساساني مقارن است با شيوع و گسترش دين مسيح و هم‌چنينظهور مكتب‌هاي مانوي و مزدكي و از سوي دگر توسعه و پيش‌رفت باورهاي بوداييو عقايد و افكار چيني، كه نقشي اساسي را نيز در ايجاد سازمان‌هاي نوينآموزش در ايران ساساني ايفا نمودند و لذا آموزشگاه‌ها هم از نظر كميت و هماز نظر كيفيت توسعه يافتند و بسط پيدا نمودند. بارزترين نمونه آن دو مدرسهمشهور ايراني يكي در «رها» و ديگري در «نصيبين» بود كه هر يك حدود هشت‌صدجوينده دانش را در خود جاي داده بودند (علی محمد الماسي، تاريخ آموزش وپرورش اسلام و ايران ، ص 98).

از دگر مراكز آموزشي عهد ساساني كه ميتوان بدان اشاره داشتحوزه علمي «ريو اردشير» به رياست معانا بيت اردشيري معروف به معانا ايرانيمي باشد كه به تعليم و آموزش طب و نجوم و فلسفه در آن پرداخته مي‌شد، ازسوي دگر كليساي نستوري واقع در حوالي مداين از مهم‌تري مراكز تدريس منطق وفلسفه و نجوم در عصر ساساني محسوب ميشد (ضميري، ص61؛ كريستنسن، ص299 ).

معتبرترين و مشهورترين مركز آموزش عالي ايران باستاندانشگاه گندي شاپور ميباشد كه تا اواخر قرن سوم هجري نيز فعال بوده است ومعروف است كه بر سر در آن نگاشته بودند: «دانش و فضيلت برتر از بازو وشمشير است»

در دانشگاه گندي شاپور علي‌رغم اين كه فلسفه، رياضيات،ادبيات و الهيات تدريس مي‌گشت و حتا دانشكده‌اي براي نجوم و رصدخانه‌اينيز جهت رصد ستارگان در آن ساخته شده بود ، پزشكي بيش از ساير علوم رونقداشت و برخي از نام‌دارترين استادان طب و داروسازي كه از گندي شاپورفارغ التحصيل گشتند نظير بخت‌يشوع و ماسويه و يوحنا بن ماسويه،تأليفات‌شان پايه‌گذار اساس علم طب در تمدن اسلام شد (کمال درانی ، تاريخ آموزش و پرورش ايران قبل و بعد از اسلام ، ص 46).

اهميت و اعتبار دانشگاه گندي شاپور كه بيمارستان و هم‌چنينكتابخانه بزرگي با هزاران جلد كتاب را نيز شامل ميشد ، از عهد زمامداريخسرو اول فزوني يافت. زيرا به سال 529 ميلادي «ژوستينين» امپراتور روممدارس آتني را تعطيل ساخت و در نتيجه جمعيت فلاسفه پراكنده گشت. هفت تن ازفيلسوفان تحت تعقيب و فراري عصر تعصبات مذهبي كليسايي بيزانس به ايرانمهاجرت مي‌نمايند و در دربار انوشيروان مورد استقبال و احترام قرارميگيرند (گيرشمن، تاريخ ايران از آغاز تا اسلام ، ص332). اين هفت دانشمندكه به سه گروه استادان سابق الذكر گندي شاپور اضافه گشتند و به تدريس وتعليم پرداختند عبارت بودند از: دمسقيوس سوريايي، سيمبليتيوس كليكيايي،يولاميوس فروگي، پريسيكيانوس لوديه‌اي، هرمياس فينيقي، اپيدوروس غزي، وديوجانوس فينيقي (كريستنسن، ص306).

در عهد ساساني دو مكتب نوين مزدكي و مانوي صفحاتي نوين رادر تاريخ فلسفه ايران گشودند كه در جاي خويش قابل توجه است. مزدكيان ومانويان نيز به تبليغ و تعليم اصول خويش پرداختند و به خصوص حكمت مانوي ازمرزهاي ايران خارج گرديد و در گستره وسيعي از دنياي آن روز يعني از چين تاسرزمين گل (فرانسه امروزي) هواداراني يافت (علیرضا حكمت،آموزش و پرورش درايران باستان ، ص409).

ماني هم‌چنين كتب بسياري را براي ترويج آيين خويش نگاشت ازجمله كتاب‌هاي «كفالايا» [كه در واقع مجموعه سخنان ماني است كه شاگردان‌اشپس از مرگ وي گردآوري و ترجمه كرده‌اند] و «شاپورگان». جالب است كه مانيبراي سهولت آموزش اصول آيين خويش به مردم عامي و بي‌سواد، در كتب خويش ازتصاوير زيبا سود ميجست و به همين سبب او را ماني نقاش نيز لقب داده بودند.يكي از معروف‌ترين كتاب‌هاي او كه تصاوير زيبا در آن جلوه گر بود كتاب«ارژنگ» ميباشد ( كريستنسن،ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، ص150-131).

مزدك نيز با نشر افكار خويش كه به مرام اشتراكي اشتهاردارد و بسيار به فلسفه كمونيستي امروزين شباهت داشت در واقع از نيروهايموثر در فرآيند تعليم وتربيت عصر ساساني بوده است، او نيز كتابي را برايتعليم و تبليغ آيين خويش نگاشته بود كه اكنون از ميان رفته است ليكن درمنابع عربي قرون اوليه اسلامي به دو ترجمه ابن مقفع و ابان لاحقي ازآناشاره شده است ( كريستنسن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي ، ص261-228).


سرانجام گنجینه علم و دانش ایران باستان:



تاریخ ابن خلدون ، فصل " العلوم العقليه و اصنافها ":وقتیكشور ايران فتح شد كتب بسياری در آن سرزمين به‏ دست تازيان افتاد ،سعد بنابی وقاص به عمر بن الخطاب در خصوص آن‏ كتب نامه نوشت و در ترجمهكردن آنهابرای مسلمانان رخصت خواست ، عمر بدو نوشت كه آن كتابها را در آبافكند چهاگر آنچه در آنها است‏ راهنمائی است خدا ما را به رهنماتر از آنهدايت كردهاست ، و اگر گمراهی است خدا ما را از شر آن محفوظ داشته .بنابراين آنكتابها را در آب يا در آتش افكندند . و علوم ايرانيان كه درآن كتب مدونبود از ميان رفت و به دست ما نرسيد.


ابوالفرجبن العبری در مختصر الدول و عبداللطيف بغدادی دركتاب‏ الافاده و الاعتبارو قفطی در تاريخ الحكماء در شرح حال يحيی نحوی وحاج‏ خليفه در كشف الظنونو دكتر صفا در تاريخ علوم عقلی از سوختن كتبکتابخانه عظیم‏ اسكندريه توسطعرب سخن رانده‏اند.


ابوريحان بيرونی در " الاثار الباقيه ":چونقتيبه بن مسلم دوباره خوارزم (از نواحی سرزمین ایران) را پس از مرتدشدناهالی فتح كرد ، اسكجموك را برايشان والی گردانيد . و قتيبه هر كس كهخطخوارزمی‏ می‏دانست و از اخبار و اوضاع ايشان آگاه بود و از علوم ايشانمطلع، به كلی فانی و معدوم الاثر كرد و ايشان را در اقطار ارض‏ متفرقساخت ولذا اخبار و اوضاع ايشان به درجه‏ای مخفی و مستور مانده‏ است كه بههيچ وجهوسيله‏ای برای شناختن حقايق امور در آن كشور بعد از ظهور اسلام دردست نيست.
وچون قتيبه بن مسلم نويسندگان ايشان ( خوارزميان ) راهلاك كرد و هربدانايشانرا بكشت و كتب و نوشته‏های آنانرا بسوخت ، اهلخوارزم امی(بی سواد)‏ماندند و در اموری كه محتاج اليه ايشان بود فقط بهمحفوظات خود اتكا كردند، و چون مدت متمادی گرديد و روزگار دراز بر ايشانبگذشت امور جزئی مورداختلاف را فراموش كردند و فقط مطالب كلی مورد اتفاقدر حافظه‏ آنانباقيماند.


حاج خليفه مورخ معروف ترك در کتاب «كشف الظنون»:«عربدر صدر اسلام بجز زبان و احكام و مسائل پزشكي به علم ديگري اهميت نميدادندو گفته مي شود كه عرب در هنگام فتح شهرها كتابهايي به دست مي آوردندو ميسوزانيدند»


تاریخ ابن خلدون:دولتهايايران چون در عمران وآبادي و گسترش مرزها بسيار پيش رفته اندبنابر اين طبققاعده در علوم عقلي نيز خيلي جلو رفته اند و گفته مي شود اسكندر بعد از كشتن دارا و تسلط بر ايران علوم عقلي را از ايران به يونان برد و از علو عقلي ايرانيان استفاده ها كردند.

دکتر معین در کتاب "مزديسنا و ادب فارسي":«اعراب شهرها را با خاك يكسان و آتشكده ها را با آتش سوخته و موبدان راازدم تيغ گذرانده و كتب فضلاي امت اعم از آنچه در مطلق علوم نوشته شدهبودنديا تاريخ و مسائل مذهبي، همه را نابود كردند».


برخیکتب نیز که از آسیب مصون مانده بودند بعدها به زبانعربی ترجمه شدند. ازآنجا که زبان گفتاری و نگارشی به عربی تغییر یافتهبود اصل کتب بعد از مدتینابود شد.

.
شواهد تاریخی به ما نشان می دهد بعداز هجوم اعراب به ایران ، تعدادی از خاندان های حکیم و دانشمند ایرانی کهبه هند مهاجرت نکرده بودند به صورت موروثی دانش خود را به نسلهای بعدیانتقال می دادند. شرایط آشفته ایران در دو قرن ابتدایی استیلای اعراب باعثگشته بود تا این دانشمندان علم خود را تنها در محیط خانواده و بهفرزندانشان آموزش بدهند. دانشمندان بزرگی از این طریق پا به عرصه علم ودانش نهادند که می توان پورسینا (بوعلی سینا) ، بوزجانی و ماهانی را نامبرد. پورسینا که معنای اسمش هم بر پزشک بودن خاندانش صحه می گذارد و بنابر گفته ای پیوندی با سئنه (حکیم و پزشک ایرانی عهد باستان) دارد را بهغلت بوعلی می خوانند! در حالیکه پورسینا فرزندی نداشت که بخواهند نامش رابه او نسبت بدهند.
تحقیقات برخی پژوهشگران مانند دکتر جنیدی و استاد شهریارینشان می دهد که سیمرغ شاهنامه همان تغییر یافته سئنه است که بعدها سینانامیده شد. عمل رستم زایی (سزارین) که سیمرغ شاهنامه بر مادر رستم انجاممی دهد نه توسط یک مرغ افسانه ای!! بلکه توسط یک پزشک حاذق(سئنه) صورتگرفته. اشاره شاهنامه به این عمل نشان می دهد که ایرانیان باستان در علمپزشکی پیشرفت بسیاری کرده بودند که این امر با کشفیات تاریخی تائید می شود.

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

مبادا گفته باشی دوستت دارم



دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد


روزگار غریبی است نازنین


و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


روزگار غریبی است نازنین


و در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند

به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد


روزگار غریبی است نازنین


نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد


احمد شاملو

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

دین از نگاه بزرگان (قسمت دوم)

من همیشه فریادم این بوده است که چرا ما باید منطق و درک و شعور خودمان را معطل بگذاریم و بابایی را به مثابه وجدانمان مسئول خوب و بد و خطا و صواب عقایدمان کنیم تا جایی که هر چه را از دهان او در امد وحی منزل بشماریم. این را من بدترین نوع تحقیر "شعورانسان" تلقی میکنم.

حرف مزخرف خریدار ندارد، پس تو كه پوزه بند به دهان من میزنی از درستی اندیشه من، از نفوذ اندیشه من میترسی.

دنیایی كه انسان ناگزیر باشد برای اثبات ناچیزترین حقوق خویش، برابر مرگ سرود بخواند، دنیای بسیار زشتی ست، دنیای واونه یی ست با مفاهیم وارونه.

انسانها هرگز به اندازه ای که با مفاهیم دینی توجیه شده باشند، شرارت را به کمال و با لذت انجام نمیدهند.

با مشاهدهی یك «در»، بلافاصله لزوم «دیوارها» احساس میشود. آیا با مشاهدهی یك دیوار هم، به همان اندازه لزوم یك «در» را احساس میكنیم؟

احمد شاملو

------------------------------------------------

دین، توهینی به شأن و مقام انسانیت است. هیچ فرقی نمیکند، بدون باورهای دینی، انسانهای خوب کارهای نیک و انسانهای بد کارهای بد انجام میدهند. ولی آن چیزی که انسانهای خوب را وادار به کارهای بد میکند، باور های دینی است.

برخی از مردم چنان دیدگاه وسیع و انعطاف پذیری در قبال خدا دارند که ناگزیر هر جا خدا را بجویند، او را می یابند. می شنویم که می گویند "خدا غایت است"، یا "خدا سرشت پاک ماست"، یا "خدا همان کیهان است". البته به "خدا" هم مثل بقیه ی واژگان می توان هر معنایی داد. اگر می خواهید بگویید که "خدا انرژی است"، پس خدا را در یک تکه زغال سنگ هم می یابید.

۱۹۳۳ فیزیکداناستیون واینبرگ

-----------------------------------------------

جامعه گوسفندی لایق حکومت گرگان است .

قدرت مطلقه ای كه برای ابد حاكم بر اراده جهان است قطعاً میتوانسته است چیز بهتری خلق كند.

اگر خدا وجود میداشت، من فکر میکنم که بعید است او آنقدر بیهوده و لوس باشد که از اینکه افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود.

برتراند آرتور ویلیام راسل

۱۸۷۲- ۱۹۷۰

فیلسوف، منطقدان و منتقد اجتماعی بریتانیایی قرن بیستم بود که بیشتر به خاطر فعالیتهایاش در زمینهٔ منطق ریاضی و فلسفه تحلیلی شناخته میشود

ترس پدر و خشونت مادر دین است. بی جهت نیست که این دو در طول تاریخ دست در دست هم پیش رفته اند.

---------------------------------------------

این چه خدایی است كه در موقع نیاز آدمی، یا سكوت میكند و یا تشریف حضور ندارد.

ژان پل سارتر

ژان پل سارتر (Jean-Paul Charles Aymard Sartre ‏) (۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ - ۱۵ آوریل ۱۹۸۰) فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقد فرانسوی بود.

-----------------------------------------------

بحث و جدل کردن با کسى که به جاى تعقل و خردگرایى، دین را انتخاب کرده، مانند تجویز دارو به بدن یک مرده است.

دین به طور تام و تمام پوچ و مهمل است

توماس ادیسون

توماس الوا ادیسون (۱۱ فوریه ۱۸۴۷ - ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱) مخترع و بازرگانی آمریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهمترین و معروفترین آنها لامپ الکتریکی است.ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست ۲۵۰۰ امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرتانگیز و باورنکردنی به نظر میرسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند

------------------------------------------------

مردم همان دینی را كه دارند میپذیرند، فیلسوفان هیچ دینی را نمیپذیرند و سیاستمداران همه ادیان را مفید میدانند.

ضرب المثلی در روم باستان

--------------------------------------------

دیدن بوسیله ایمان یعنی چشم بستن بر حقایق.

بنجامین فرانكلین

بنجامین فرانکلین، نویسنده و ناشر، سیاستمدار، طبیعیدان و مخترع آمریکایی، در ۱۷ ژانویهٓ ۱۷۰۶ میلادی در بوستون چشم به جهان گشود.(مرگ ۱۷ آوریل، ۱۷۹۰) او یکی از بنیان‏گذاران ایالات متحدهٓ آمریکا و مخترع برقگیر و عینک دوکانونی بود

-----------------------------------------------

روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبیعى دو جنس حساسیت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد.

مذهب جنايت مقدس است.

همه به خدا احتياج دارند پولدارها براى حفظ ثروت و فقرا براى تحمل محروميت

سوزان ارتس

---------------------------------------------

بگذارید بنام انسان زندگی کنیم. بگذارید آنانی که در جستوجوی حقیقت طبیعت بودند و هرگز انسانهای مشابه خود را اعدام نکردند را بیاد بیاوریم. ستاره شناسان و شیمیدانها هرگز زنجیر آهنین بهم نبافتند، هرگز حفرهی تاریک زندان نساختند. زمینشناسان هرگز ابزاری برای شکنجه و آزار ابداع نکردند. فیلسوفان تئوریهای حقیقی و حقیقت را با سوزاندن همسایگانشان به مردم ارائه ندادند. آزاداندیشان و دگراندیشان برجسته فقط برای نیکی مردمان و انسانها زیستهاند.

کلیسا همیشه آماده است که ذخائر بهشت را با نقدینگى روى زمین تاخت بزند.

کشیش ها می گویند که آنها به مردم بخشیدن و خیریه را می آموزند. این طبیعی است. چون آنها با پول مردم زندگی می کنند. همه ی گداها می آموزند که مردم باید به آنها پول بدهند.

قبول اینکه انجیل وحی شده است تنها بستگی به زودباوری کسی که آنرا میخواند دارد.

رابرت اینگرسول

(August 11, 1833 – July 21, 1899) was a Civil War veteran, American political leader, and orator during the Golden Age of Freethought, noted for his broad

range of culture and his defense of agnosticism.

-------------------------------

صریح و روشن بگویم: من مسلمان نیستم. من هیچوقت جرم ارتداد را نپذیرفته ام چون هیچگاه بعنوان یک انسان بالغ و عاقل در زندگى ام هیچ نوع اعتقاد دینى را برسمیت نشناخته و اعلام نکرده ام. کسى نمى تواند نسبت به عقیده اى که هیچوقت نداشته، مرتد شود و بخاطر آن مجازات شود. بسیارى از مسلمانانى که مورد احترام من هستند، از این مساله که به محض تولد به اسلام متعلق مى شوند و اگر تصمیم گرفتند آن را برنگزینند مرگ در انتظارشان خواهد بود، وحشت خواهند کرد.

سلمان رشدى

سِر احمد سلمان رشدی (‎Sir Ahmed Salman Rushdie ‏) (‏۱۹ ژوئن ۱۹۴۷) نویسنده و مقالهنویس هندیالاصل تبعه انگلستان است. وی نخستین بار با کتاب بچههای نیمهشب به شهرت رسید و جایزه بوکر را بابت نگارش این اثر دریافت کرد. اغلب آثار رشدی از شبهقاره هند ریشه میگیرد. داستانهای او را در گونه رئالیسم جادویی طبقهبندی میکنند.

----------------------------------------------

×دو چیز بی نهایت است. کهکشان ها و حماقت بشر، که در اوّلی شک دارم.

×من نمى توانم فرضیه "بى اخلاقى فرد" را بپذیرم، و من اخلاق را منحصرا امرى انسانى و متعلق به انسان مى دانم که هیچ نوع قدرت مافوق انسانى در پشت آن وجود ندارد.

×تحقیقات علمی بر روی این پایه استوار است که همه اتفاقاتی که می افتند معین شده توسط قوانین طبیعت هستند و این در مورد اعمال مردم نیز صادق است. به همین دلیل است که یک محقق علمی به سختی میتواند تمایل به این عقیده داشته باشد که اتفاقها را میتوان با دعا خواندن تحت تاثیر قرار داد، مثلا با آرزو کردن و تمنا کردن از یک موجود ماورای طبیعت بتوان به تغییری دست یافت.

×من نمیتوانم خدایی را تصور کنم که مخلوقات خود را پاداش یا کیفر میدهد و اهدافش طبق مقاصد ما انسانها شکل گرفته است. خدایی که بطور خلاصه انعکاسی از ضعف و ناتوانی ما انسانهاست. من همچنین نمیتوانم باور کنم که انسان میتواند پس از مرگ، ورای جسم مادیاش زنده بماند، هر چند که روحهای ناتوان بدلیل ترس و جهل چنین افکاری را با خود حمل کنند.

×نهایت فرومایگی است اگر رفتار آدمی را منحصر به ترس از تنبیه یا امید به پاداش باشد.

×البته آنچه درباره ی اعتقادات دینی من گفته اند دروغ است. دروغی که به طور سیستماتیک تکرار شده است. من به خدایی شخص وار اعتقاد ندارم و هرگز منکر این بی اعتقادی ام نمی شوم بلکه آن را آشکارا بیان می کنم.

آلبرت انیشتن

۱۴ مارس ۱۸۷۹ - ۱۸ آوریل ۱۹۵۵

------------------------------------------------

میلیونها انسان نمازخوان و دعا گزار هر روز عاجزانه با تمنا و التماس از خدا چیزى را تقاضا مى کنند: "خدایا این کار را برایم بکن"، "من اتوموبیل نو مى خوام"، "شغل بهتر مى خوام"، "این را به من بده"، آن را به من بده". اما مشکل این است که اگر خدا به دعاها و عجز و التماس شما جواب نداد چه؟ حتما مى گوئید خواست خدا بوده. این طور تشخیص داده .... خوب مگر مریضید که به درگاه او دعا و التماس مى کنید و وقت خودتان را تلف مى کنید؟!

جورج کارلین

جورج کارلين کمدين معروف آمريکايي در سن 71 سالگي درگذشت(2009-1938) و از جايزه هنري «مارك تواين» بي نصيب ماند. اين جايزه قرار بود 10 نوامبر2009 با حضور شخصيت هاي هنري و برندگان دوره هاي قبل به کارلين اعطا شود اما وي از اين جايزه بي نصيب ماند.

------------------------

اگر انجیل ادعا مى کرد که یونس نهنگ را بلعیده است، من بطور قطع باور مى کردم.

ویلیام براون

------------------------------

اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را بهدست میآورید كه تا بحال كسب كردهاید.

ریچار فاینمن

ریچارد فیلیپس فاینمن (۱۱ مه ۱۹۱۸، نیویورک - ۱۵ فوریه ۱۹۸۸، کالیفرنیا^) از تأثیرگذارترین فیزیکدانهای آمریکایی قرن بیستم بود. وی نظریهٔ الکترودینامیک کوانتومی را تا حد زیادی گسترش داد. او همچنین مدرسی تأثیرگذار، نوازندهٔ غیرحرفهای موسیقی و از بسیاری جهات فردی خاص و آزاداندیش بهشمار میآمد. وی در پروژهٔ ساخت بمب اتم مشارکت داشت و بعدها یکی از افراد گروهی بود که به بررسی واقعهٔ انفجار فضاپیمای چلنجر پرداخت.

----------------------------

حماقت انسان دین را آورد و دین حماقت انسان را جاودانه كرد.

کارل ماركس

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

قصاب خانه بشریت

در زمان سلطان محمود، می‌کشتند که شیعه است، زمان شاه سلیمان می‌کشتند، که سنی است، زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است، زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است، زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، زمان کره‌اش می‌کشتند که خراب‌کار است ، امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود : تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است، حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است، عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است ، صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است، فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌، کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است، روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند، چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند، و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند… و چه قصاب خانه ای است این دنیای بشریت. ( احمد شاملو)

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

زور و زر و تزویر

بسیار جالب بود که یک حرکت اعتصابی در بازار تهران دولت را به عقب نشینی واداشت، دولتی که همیشه برای رسیدن به خواسته هایش از هیچ گونه خشونی دریغ نمی داشت.
البته این دفعه اول نیست که بازاری ها در تصمیم گیری ها نقش ایفا میکنند. آن سه ضلع مثلث شومی که شریعتی می گفت:
زور و زر و تزویر.
در دیگر حکوت های دینی هم شاهد این مثلث بوده ایم، میدان نقش جهان اصفهان در زمان صفویه، بازار، کاخ عالی قاپو و مسجد.

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند. ما دل به عشوه ای که دهیم، اختیار چیست؟



"در تاريخ، طبقات قدرت‌مند حاکم عبارت بودند از سه لايه‌ای که يک طبقه‌ی حاکم را می‌ساختند: طبقه زورمند ، طبقه زرمند، و طبقه روحانی، که هم قدرت سياسی و هم قدرت اقتصادی و هم ايمانی خلق را در دست خود داشتند، و چه با هم هم‌ساز بودند و چه مخالف، به‌هرحال، سازش يا عدم سازش آنها بر سر حکومت بر خلق بوده است و نه برای خلق." علی شریعتی




۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

اسلام سیاسی جنبش سبز با اسلام سیاسی خمینی متفاوت نخواهد بود

چه اصراری دارند این سیاست مداران جنبش سبز که دین را وصله سیاست کنند.

چه اشکالی خواهد بود اگر هر کسی دین خود را داشته باشد و بر این اساس تصمیم گرفته شود که چه قانونی بر مملکت حاکم باشد؟

این دقیقا بازگشت به سال 57 و تکرار این تجربه 30 ساله خواهد بود.



کلمه -گروه سیاسی: بلافاصله بعد از انتشار بیانیه هجدهم میرحسین موسوی و انتشار منشور پیشنهادی این “همراه جنبش سبز” (که اینک به “منشور سبز” مشهور شده است)، لوس آنجلس تایمز مطلبی درباره آن منتشر کرد. لوس آنجلس تایمز نوشته بود در این منشور که در سایت کلمه منتشر شده است از “جدایی دین از سیاست” سخن گفته شده. نفس این توجه و نکته سنجی نشان از اهمیت مسئله ای دارد که نویسنده مقاله مذکور بر آن انگشت گذاشته بود، و از این رو، شایسته بحث و بررسی بیشتر است.

منشور سبز

اما قسمت مربوطه در منشور سبز که مترجم این رسانه آنگونه ترجمه کرده یا چنین برداشتی از آن کرده بود، چه بود؟

احتمالا اشاره نویسنده به این بخش از منشور سبز، ذیل موضوع “هویت سبز”، و در قسمت اول “گنجینه ایرانی-اسلامی” بوده است:

“جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تاکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران می داند. ایجاد پیوند میان میراث ایرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پیشرفت در جامعه، پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص و همچنین مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند.”

چنان که دیده می شود، آنچه در این منشور به آن اشاره شده، همان چیزی است که میرحسین موسوی بارها در طول انتخابات و بعد از آن نیز به آن اشاره کرده بود، یعنی استقلال نهادهای دینی و روحانی از نهادهای سیاسی و حکومتی. استقلالی دو جانبه، چنان که نه نهادهای دینی تابع محض و علی الاطلاق نهادهای سیاسی و دولتی و حکومتی باشند و از خود استقلال نظری و عملی نداشته باشند، و نه حوزه سیاسی مطلقا در ید اختیار نهادهای دینی و روحانی خاص باشد. مسئله ای که در نزاع‌ها و هتک حرمت‌های اخیر به ساحت روحانیت و مرجعیت نیز بار دیگر محل اختلاف و معرکه آراء شد.

اما آیا این به معنای جدایی دین از سیاست است؟

جدایی دین از سیاست

جدایی دین از سیاست به معنای نفی حضور سیاسی دین در جامعه است. طرفداران این نظریه، حق هر گونه حضور سیاسی دین در جامعه را نفی می کنند. عمدتا تجربیات انحصارگرایی ها، تندروی ها، خشونت گرایی ها، و تحجرها و ناکارآمدی ها زمینه ساز شکل گیری این تلقی در فرهنگ سیاسی جوامع مختلف بوده است. چنان که “اسلام سیاسی” امروز دلالت ها و معانی مشخصی مانند تروریسم و بنیادگرایی، افراط گرایی و طالبانیسم، و نفی حقوق بشر و حقوق زنان دارد. به باور قائلان به جدایی دین از سیاست، مضار و شرور حضور سیاسی دین در جامعه آن قدر زیاد بوده است، و سرنوشت جوامعی که دین (چه اسلام و چه مسیحیت) حضور سیاسی و حکومتی در آنها داشته آن قدر تلخ و سیاه بوده است، که برای اصلاح حال جوامع (چه از بعد اقتصادی، چه سیاسی، چه فرهنگی، و چه حقوقی) راهی جز حذف دین از حوزه عمومی و کنار گذاشتن آن از عرصه سیاسی و محدود کردن آن به حوزه امور فردی و خصوصی وجود ندارد.

با کمی بالا و پایین، این مسیر معمول طی شده به سوی سکولاریسم در جوامع مختلف به نظر می رسد. اما آیا پیشنهاد آن “همراه کوچک جنبش سبز” در منشور جنبش سبز نیز به همین معنا است، و خواستار نفی حضور سیاسی دین در عرصه عمومی و محدود کردن آن به حوزه فردی و خصوصی است؟

حضور دین رحمانی، در فضای سیاسی متکثر

برای پاسخ به این سئوال، باید پاراگراف نقل شده در ابتدای این نوشته را دقیق تر و کامل تر خواند. آنجا که ضمن “پذیرش تکثر درون جنبش سبز” بر “استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان” تاکید میشود. “اسلام سیاسی جنبش سبز”، دینی رحمانی و انسانی و تکثرگرا است و نه خشونت گرا و حذف اندیش و انحصارطلب، اما خود را به حوزه فردی و خصوصی نیز محدود نمی داند. این دین بر “پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص” تاکید دارد و از زور و جبر و عنف گریزان است، اما دل در گروی “تقویت ارزش های دینی در جامعه” دارد و راه آن را “تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران” می داند.

در ادامه همین مسیر و در همین چارچوب است که “استفاده ابزاری از دین” و “عدم استقلال نهادهای دینی و روحانی از نهادهای سیاسی و حکومتی” نیز نفی میشود، چرا که منافی “حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران” هستند: سیاست و حکومتی که به تمامی بر حوزه های دینی و معنوی سایه بیفکند و سلطه بگستراند و آنها را مطیع و منقاد نظرات خود بداند و بخواهد، از دین موجودی صرفا سیاسی و حکومتی می سازد؛ موجودی که امکان رشد و حیات و گسترش طبیعی و اجتماعی خود را از دست خواهد داد و با از دست دادن استقلال خود، دیگر پویایی و اجتهاد و بالندگی و اثرگذاری نخواهد داشت. متقابلا، دینی که تنها حضور خود را از طریق مجاری سیاسی و اقتصادی و رسانه ای حکومتی بر جامعه تحمیل کند، در طول زمان به نهادی فرمایشی و بالانشین تبدیل خواهد شد، که پیوندها و ریشه های طبیعی اش با مردم و اجتماع خواهد گسست و با از دست دادن ریشه ها، در دراز مدت طراوت و بالندگی و حیات طبیعی، و ثمردهی و بارآوری نخواهد داشت.

اما باید دقت کرد که تمام این نکته سنجی ها و باریک بینی ها در راستای احیای نقش دین و “حفظ جایگاه والای دین و نقش برجسته آن در جامعه ایران” است. به عبارت دیگر، منشور سبز می کوشد با پیراستن دین از پیرایه هایی که سیمای آن را آلوده اند، نقش رهایی بخش و جایگاه والای آن را به آن بازگرداند، و از پتانسیل های آن برای پیشبرد اهداف جنبش سبز یاری بگیرد: پتانسیل هایی مثل ایمان و معنویت، محبت و شفقت، اخلاق و تقوا، تکریم و رعایت حرمت انسان. این ها بخشی از پتانسیل هایی است که جنبش سبز در طول مبارزات خود تا رسیدن به اهداف خویش (و نیز به خصوص پس از نیل به آن اهداف)، می تواند از آنها بهره ببرد. راهی که منشور سبز پیش روی جنبش سبز می نهد پاک نکردن صورت مسئله به خاطر وجود مشکلاتی چند است، و کنار نگذاشتن دین از عرصه سیاسی و عمومی، به خاطر ضررهایی که متحجران و افراط کاران و مدعیان تفسیر رسمی و انحصاری دین به نام دین بر جامعه تحمیل کرده اند.

میراث خمینی و شریعتی

همراه جنبش سبز و منشور پیشنهادی اش می کوشد امکان حضور موثر دین را در جامعه، بدون حذف تفکرهای رقیب و بدیل، نشان دهند. میرحسین موسوی، به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمی تواند و نمی خواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد، چرا که انقلاب و امامی که او به آن معتقد است داعیه دار بازگرداندن نقش سیاسی دین و حضور فعال آن در اجتماع در زمانه ای بود که همه دین را در پستوها و در حوزه های فردی و شخصی می جستند. و میرحسین موسوی به عنوان شاگرد راستین معلم شهید دکتر شریعتی، تلاش های او را برای فعال کردن پتانسیل های آگاهی بخش و رهایی بخش مذهب و انقلاب فراموش نمی کند.

شریعتی می کوشید تا با نشان دادن راه تشیع سرخ در زمانه خود و با طرح مسئله مذهب علیه مذهب، ظرفیت های ارزشمند مذهب حقیقی را برای اصلاح و تحول در جامعه نشان دهد، تا راهی بدیل در برابر تشیع سیاهی باشد که محافظه کارانه چشم به روی بدی ها و کاستی ها می بندد و با قدرت مستقر همراه می شود. میرحسین موسوی نیز نمی تواند از تشیع اصیل چشم بپوشد یا خواهان به انزوا رفتن دوباره آن باشد و پیشنهاد دهنده تشیعی بی رنگ یا خاکستری باشد؛ میرحسین موسوی فرزند زمانه خود است و این بار تشیع سبز را به عنوان راه بدیل “اسلام سیاه سیاسی” پیش می نهد. تشیعی که میراث دار همان ظرفیت های انقلابی و اصلاحی تشیع سرخ شریعتی و اسلام انقلابی خمینی(ره) است، و به جای آشتی با قدرت مسلط زمانه، در برابر ظلم و ستم و جبر و تحمیل و انحصارطلبی و خودخداپنداری و تفرعن می ایستد و سبز و پایدار مقاومت می کند. تشیعی که اگر نبود مقاومت ها و ایستادگی ها، و در عین حال دوراندیشی ها و صبوری ها و مهربانی ها و عدم خشونت های اش، جنبش سبز ایران امروز اینجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نیافته بود.

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

شرمی از مظلمه ی خون سیاووش

شاه ترکـــان سـخن مدعیان می شنوند شرمی از مظلمه ی خون سیاووشـش باد

هنر را برای مردم نخواستن و برای جاه و مال به هر ذلتی تن دادن فقط بر منفور شدن آن شخص در بین مردم می انجامد. چه بسیار بودند شاعرانی که در دربار پادشاهان به شاعری پرداختند .
کم نبودند نقاشانی که تمثال مبارک اربابانشان را می کشیدند و بسیار بودند خوانندگانی که ملیجک وار بر گرد حاکمان می گشتند و سرود بزرگی و شکوه و حشمت سر میدادند.

ولی تاریخ بارها ثابت کرد مردم شاهنامه ای را می خوانند که شاعرش خود را نفروخت، مردم حافظی را دوست دارند که حاضر بر تن کردن جامه ی زهد نشد. مردم خیام را از یاد نخواهند برد و همیشه یاد شفیعی کدکنی و هوشنگ ابتهاج را در دل زنده نگاه خواهند داشت ، و نه امثال علی معلم و .... که شرافت خود را به اندکی مال و جاه فروختند تا شریک خون ریخته شده ی ندا ها سهراب ها باشند.

وطن پرستان آوای مرغ سحر شجریان را برای همیشه در حافظه تکرار خواهند کرد و نواهای امثال حبیب و افتخاری و لطفی را به یاد نخواهند سپرد.
ایرانیان جعفر پناهی را همواره در کنار خود خواهند دید و امثال افرادی را که شرف خود را فروختند تا در عوض آن خود را در جنایات حاکمان سهیم کنند هر گز نخواهند بخشید.
هنرمند از مردم است و به مردمی تعلق دارد که هنر او را دوست داشته اند.
از هر هنرمندی مردمش را بگیری حداکثر فردی با استعداد ولی کوته بین خواهد بود.
به امید آنکه افرادی که از میان این مردم بر می خیزند و با نردبان همین مردم به افق های دست نیافتنی خود نزدیک می شوند جایگاه و خاستگاه خود را فراموش نکنند و دوستارانشان را نرنجانند.