۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

از هنر تا هنر

چند روزیست در لابه لای خبر ها ،خبری از کنسرت های خوانندگان خارج نشین در ایران بگوش میرسد. حبیب ، معین و بیژن مرتضوی.
البته واکنش جامعه به این اخبار همان چیزی بود که از ایرانیان انتظار میرفت. ایرانیان از دیرباز به هنر عشق می ورزیده اند ولی هنر را چیزی جدا از جامعه نمی پنداشته اند.
البته مصاحبه ای از معین در وبسایت بی بی سی منتشر شد که این خبر را تکذیب کرد.
گذشته از اسم ها، باید کمی هم به ماهیت هنر توجه کنیم. مگر جزین است که هنرمند را مردم می پرورانند و به او ارج می نهند. همواره هنرمندانی بوده اند که هنر خود را در اختیار حاکمان و پادشاهان قرارداده اند اما این دسته جز به دربار پادشاهان و حاکمان به جای دیگری راه نیافتند و از راهیابی به دل مردم خویش نا توان ماندند.
از این گونه شاعران بسیارند و در زمان خود نیز بسیار معروف و مشهور بوده اند مانند عسجدي در زمان غزنویان. اما تاریخ این گونه افراد را به دست فراموشی می سپارد. هنری که برای مردم نباشد و در اختیار حاکمان قرار گیرد؛ با پایان عصر آن حاکمان نیز پایان می پذیرد.
اما گونه دیگر هنرمندان ارزش هنر خود را با هیچگونه مقام و منزلتی معامله نخواهند نمود. نمونه بسیار نزدیک آن عارف قزوینیست. فردی که که حاضر نشد هنر خود را در اختیار حاکمان عصر خود قرار دهد و در تنگدستی و گمنامی درگذشت ولی هنوز اشعار و ترانه هایش در ذهن نسل های بعد او زمزمه می گردد.
در عصر حاضر، و اوضاع فعلی جامعه نیز شاهد اینگونه وقایع هستیم. فردی مانند استاد شجریان با وجود اینکه در سالیان اخیر کنسرتهایش در ایران با استقبال بی نظیر طرفداران موسیقی سنتی مواجه شده بود، برای مسئولیتی که در قبال مردم خویش احساس نمود، نه تنها تن به همکاری با حاکمان در نداد، که هیچ گاه موافق این کار نبود، بلکه شجاعانه بر کاخ قدرت آنان تاخت و خود را صدای خس و خاشاک این سرزمین نامید. شجریان نه تنها خود را فعالیت در ایران محروم نمود بلکه حمله های مغرضانه ی حکومتیان را نیز برای خود خرید. اما مرهم بر دل زخم خورده ی مردمی نهاد که سالها برای آنها خوانده بود. برای مردمی که نیک می دانست زبان حال آن مردمست.
در بین شاعران نیز شاهد اینگونه وقایع هستیم. افرادی مانند علی معلم که خود را به حاکمان ارزانی داشته اند، و بزرگانی مانند سایه و دکتر شفیعی کدکنی که نتوانستند ببینند برین مردم چه می گذرد و سکوت کنند.
نه با تعریف ها و تمجید های ما از امثال شجریان، سایه و دکتر کدکنی، بر منزلت آنان افزوده می شود که بسی بلند تر ز آنست که ما بتوانیم بر آن بیافزاییم، و نه با غرضورزی های تنگ نظران از شکوه و بزرگیش کم می گردد که آنان را بدین مجلس راهی نیست، اما نکته انست که قدری منزلت و جایگاه هنر را بهتر درک کنیم.
به قول شریعتی: ، انگشتم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم....
اما قلمم را به بیگانه نمی دهم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر