۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

آمد اما...




آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب‌آلوده‌اش را مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره‌ی دل شسته بود
عکس شیدایی در آن آیینه‌ی سیما نبود

لب همان لب بود اما بوسه‌اش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما مست و بی‌پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
گر چه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود

دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف
گوهر اشکی که من می‌خواستم پیدا نبود

برلب لرزان من فریاد دل خاموش شد
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ
آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود

ای نداده خوشه‌ای زان خرمن زیبایی‌ام
تا نبودی در کنارم زندگی زیبا نبود

شعر از: ابوالحسن ورزی


۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

بیا ره توشه برداریم








بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پُر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر : راه نیمش ننگ ، نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا ، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا ایا همین رنگ است ؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام ، این جاوید خون آشام
سوی ناهید ، این بد بیوه گرگ قحبه ی بی غم
که می زد جام شومش را به جام حافظ و خیام
و می رقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی
و اکنون می زند با ساغر "مک نیس" یا "نیما"
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی خداوندی ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند
بهل کاین آسمان پاک
چرا گاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کیست ؟
و یا سود و ثمرشان چیست ؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعله ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار
نه این خونی که دارم ، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را ، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من ، این غرفه ی با پرده های تار
و می پرسد ، صدایش ناله ای بی نور
"کسی اینجاست ؟
هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی ، یا که لبخندی ؟
فشار گرم دست دوست مانندی ؟"
و می بیند صدایی نیست ، نور آشنایی نیست ، حتی از نگاه
مرده ای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ
ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ
وز آن سو می رود بیرون ، به سوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه ی آزاد
ولی آنجا حدیث بنگ و افیون است - از اعطای درویشی که می خواند
جهان پیر است و بی بنیاد ، ازین فرهادکش فریاد
وز آنجا می رود بیرون ، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفه ی با پرده های تار
"کسی اینجاست ؟"
و می بیند همان شمع و همان نجواست
که می گویند بمان اینجا ؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده ی مهجور
خدایا "به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟"
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا ؟ هر جا که پیش اید
بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید : زود
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا ؟ هر جا که پیش اید
به آنجایی که می گویند
چوگل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه هایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
"چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گل کاغذین روید ؟"
به آنجایی که می گویند روزی دختری بوده ست
که مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاک دیگری بوده ست
کجا ؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط ِ بی رحم خشایَرشا
زند دیوانه وار ، اما نه بر دریا
به گرده ی من ، به رگهای فسرده ی من
به زنده ی تو ، به مرده ی من
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته ، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزه ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون کل بادام
و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
که باد شرطه را آغوش بگشایند
و می رانیم گاهی تند ، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم



۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

خبر کوتاه بود اعدامشان کردند




خبر کوتاه بود:
ـ «اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خسته‌اش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد . . .
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.

ـ چرا اعدامشان کردند؟
می‌پرسد ز من با چشم اشک‌آلود،
چرا اعدامشان کردند؟

ـ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفت‌انگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی می‌کُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسان‌ها
خدایی می‌کُند آنجا.
شگفت‌انگیز دنیایی که همچون قرن‌های دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن‌آلوده‌ست.
در آنجا حق و انسان حرف‌های پوچ و بیهوده‌ست.
در آنجا رهزنی، آدم‌کُشی، خون‌‌ریزی آزادست،
و دست‌و پای آزادی‌ست در زنجیر . . .

عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!

و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
به‌سوی مرگ می‌رفتند،
امیدی آشنا می‌زد چو گُل در چشمشان لبخند.
به‌شوق زندگی آواز می‌خواندند.
و تا پایان به‌راه روشن خود باوفا ماندند.

عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زنده‌ای، من در تو: ما هرگز نمی‌میریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال می‌گیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.

عزیزم!
کار دنیا رو به آبادی‌ست.
و هر لاله که از خون شهیدان می‌دمد امروز،
نوید روز آزادی‌ست.

تهران، 30 خرداد 1332
هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه)

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا



مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا

دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا

آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم داد مرا

غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
دید و سنجید و پسندید و فرستاد مرا

در دلم ریخته بس بر سر هم غم سر غم
دل مخوانید خدا داده غم آباد مرا

زندگی یک نفسم مایه شادی نشده است
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا

ترسم از ضعف پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد زمانی کند آزاد مرا

آرزوی چمنم کمکمک از خاطر رفت
بس در این کنج قفس بال و پر افتاد مرا

یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

اول مهر، بهانه ای برای نکو داشت استاد شجریان



امروز سالروز تولد مردی از دیار خراسان است، دیار فردوسی و عطار و خیام، زادگاه اخوان و عماد.
70 سال پیش در چنین روزی یکی از فرزندان شهیر این مرز بوم در مشهد چشم به جهان گشود. فردی که شاید هیچگاه از یاد مردمان این سرزمین پاک نشود.
امروز هفتادمین سالگرد تولد استاد محمدرضا شجریان است. مردی که سکوت را شایسته مردمی که میان آنها میزیست ندانست.مردی که هم در زمستانش کنار مردم بود، زمانی که سلام را پاسخی نبود، و هم در زمانی که تفنگ ها را به سوی مردمش هدف گرفته بودند دم از آیین انسانی برآورد.
تا دیروز شاید وقتی صحبت از هنر و آواز و موسیقی میشد همه یک نام را پیشتاز می دانستند، صدای شجریان.
محفل های هنرمندان را گرمی بخش بود و هنر دوستان همواره به دنبال کار های جدید وی و نو آوریهایش در موسیقی سنتی ایرانی بودند.
صدایی که شاید هیچگاه درین سرزمین تکرار نشود.
اما امروز دیگر صحبت از شجریان منحصر به جلسات دوستانه اهالی موسیقی نیست،منحصر به هنردوستان و موسیقی دانان نیست، دیگر صدایش فقط در سالن های موسیقی طنین انداز نمی شود.
امروز شجریان نمادی از شرافت و شجاعت یک انسان آزادست، شجریان خطرها را پذیرفت و چشم بر جاه و مقام و ثروت بست اما حاضر نشد بر ظلم رقته بر مردمش سکوت کند. حاضر نشد چشمش را ببند تا نبیند چه بر مردمش می گذرد.
امروز تولد مردیست که هنرش هرچقدر هم بزرگ باشد، در قبال مردانگی و شرافتش کوچک شمرده میشود. شجریان تا دیروز برای مردمش فقط خواننده ای محبوب استادی تمام عیار بود، اما امروزه شجریان اسطوره ای تکرار نشدنی در آسمان هنر این سرزمین است که شرافتش نیز به بلندای صدایش اسطوره ایست، شجریان به جرگه تختی ها و پوریای ولی ها پیوست.
امرزو تولد یکی از اسطوره های ایران زمین است، سزاست نکوداشت و تکریم این اسطوره.
شجریان به ما آموخت هنوز هستند بزرگمردانی که از میان این مردم بپا می خیزند و در میان مردم رشد می کنند و هنگامی که به بلندای قله رسیدند ،مردمشان را فراموش نمی کنند.
هنرمند، زبان گویای مردم خویش است.

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

احکام دخول بر حیوانات در اسلام!

جامع عباسی/ باب نوزدهم

-- در این صورت بر او لازم است: اول ضامن قیمت آن حیوان است که به صاحبش دهد/ دوم حرام شدن گوشت آن حیوان و آنچه از او متولد میشود اگر گوشت او را خورند/ سوم کشتن و سوزانیدن آن حیوان اگر گوشت او را خورند. چهارم بیرون آوردن آن حیوان از آنجائی که دخول واقع شده به شهر دیگر اگر گوشت او را بخورند.
و آیا در اینکه قیمت آنرا به صاحبش میدهد یا خود متصرف میشود یا تصدق میکند ، میانه مجتهدین اختلاف است. و اگر آن حیوان با حیوانات دیگر مشتبه و مخلوط شده باشد، درین صورت جمیع آن حیوانات را دو قسم کنند و قرعه بزنند و اینکار را همچنان ادامه دهند تا آنکه یکی بماند، و او را بسوزانند.



آیت الله خمینی/ توضیح المسائل

اگر حیوانی را وطی کند یعنی با او نزدیکی نماید و منی از او بیرون آید غسل تنها کافی است. و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی وضو داشته باز هم غسل تنها کافی است، و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است که غسل کند، وضوهم بگیرد.

-- مکروه است بول وغایط حیوانی که انسان آنرا وطی کرده یعنی با آن نزدیکی نموده است.

-- اگر کسی با اسب و قاطر و الاغ وطی کند یعنی نزدیکی نماید گوشت آنها حرام میشود، و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگر بفروشند.

-- اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیکی کنند بول و سرگین آنها نجس میشوند و باید بدون آنکه تأخیر بیفتد آن حیوان را بکشند و بسوزانند.



جامع عباسی/ شیخ بهایی/ باب نوزدهم

اگر سگی به گوسفندی بجهد و بچه از ایشان حاصل شود٬‌ پس اگر آن بچه به سگ شبیه باشد نجس است. و اگر به گوسفند شبیه است یا به هیچ حیوانی شبیه نیست طاهر است. اما اگر سگی به خوکی بجهد و بچه ای حاصل شود که به هیچکدام شبیه نباشد٬ در نجس بودن آن میان مجتهدین خلاف است.

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

انصاف بده کدام یک انسانیم؟

تو بلاد کفر برای سنگسار یک زن مسلمان تظاهرات و کمپین برگذار میشه تا جون یک نفر انسان رو نجات بدن که هم کیش و آینشون که نیست هیچ، از یک دین افراطی پیروی می کنه، ولی تو بلاد مسلمین واسه اینکه یک نفری خواسته یک کتابی رو آتیش بزنه و این کار رو نکرده، ملت از خونه هاشون میریزن بیرون و تظاهرات می کنن و شعار مرگ و نفرین سر میدن، و جالبتر از همه اینکه چند نفر هم کشته میشن!

آخرش هم ما میریم بهشت و اونها تو جهنم میسوزن

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

جن در اسلام

آياتي از قرآن :


سپاهيان سليمان از جن و آدمي و• پرنده گرد آمده و به صف مي رفتند.(سوره نمل،آيه 17


براي خدا شريكاني از جن• قرار دادند و حال آن كه جن را خدا آفريده است.(سوره انعام،آيه17


بگو از جن و• انس گرد آيند تا همانند اين قرآن بياورند،نمي توانند،هر چند كه يكديگر را ياري دهند.(سوره اسرا،آيه8


سخن پروردگارت بر تو مقرر شد كه جهنم را از جن و انس انباشته مي كنيم.(سوره• هود،آيه119


اي گروه جنيان و آدميان،اگر مي توانيد از قطر آسمان و زمين• بگذريد،بيرون رويد ولي بيرون نتوانيد رفت مگر با قدرتي.(سوره الرحمن،آيه33

روایات:
شيخ مفي در كتاب «ارشاد» آورده است: در آثاري از ابن عباس نقل شده:زماني كه پيامبر اسلام(ص) به قصد جنگ با قبيله مصطلق از مدينه خارج شد،هنگام شب به دره وحشتناك و صعب العبوري رسيد.اواخر شب جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد كه طايفه اي از جن در وسط دره جمع شده و قصد مكر و شر و اذيت شما و اصحابتان را دارند.(ارشاد،ص399

از حضرت امام صادق(ع)روايت شده: روزي حضرت رسول(ص)نشسته بود،مردي به خدمتشان رسيد كه بلندي قامتش مثل درخت خرما بود.سلام كرد،حضرت جواب داد و سپس فرمود«خودش وكلامش شبيه جن است».سپس به او فرمود كيستي؟ عرض كرد :من هام،پسر هيم،فرزند لاتيس،پسر ابليس هستم.(بحارالانوار،ص83



بانو حكيميه دختر امام كاظم(ع) مي گويدكه برادرم رضا(ع) را ديدم كه تنها بود،عرض كردم:با چه كسي سخن مي گوييد؟ فرمودند:فردي از جن آمده تا مسائلي بپرسد و از چيزهايي شكايت كند.(اصول كافي،ص395



علامه طباطبايي(ره)مي فرمودند:
روزي آقاي بحريني كه يكي از افراد معروف و مشهور در احضار جن و از متبحرترين در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس ما حضور يافت،چادري آوردند،دو طرفش را به دست من داد و دو طرف ديگر را به دست هاي خودش گرفت.اين چادر به فاصله دو وجب از زمين فاصله داشت. در اين حال جنيان را حاضر كرد،صداي غلغله و همهمه شديدي از زير چادر برخاست.چادر به شدت تكان مي خورد چنان كه نزديك بود از دست ما خارج شود. من محكم نگه داشته بودم،آدمك هايي به قامت دو وجب در زير چادر بودند وبسيار ازدحام كرده و تكان مي خوردند و رفت و آمد داشتند،من با كمال فراست متوجه بودم اين صحنه،چشم بندي و صحنه سازي نبوده و صد در صد وقوع امر خارجي بوده است.(رجايي،تهراني،جن و شيطان،ص47


از امام صادق(ع)نقل شده است :روزي اميرالمؤمنين(ع)د ركوفه بر فراز نبر مشغول خطبه بود كه ناگهان اژدهايي در حالي كه به شدت به طرف مردم مي دويد و آنها از او مي گريختند پديدار شد.حضرت فرمود: «راه را براي او باز كنيد». مار بزرگي جلو آمد واز منبر بالا رفت و پاهاي حضرت را بوسيد و خود را به پاهاي مبارك حضرت ماليد وسه بار دميد.سپس پايين آمدورفت وحضرت خطبه را ادامه داد. وقتي مردم توضيح خواستند ايشان فرمود:او مردي از جن بود كه مي گفت:فرزندش را يكي از انصار به نام جابر بن سميع، بدون اينكه به اوآزاري رسانده باشد با سنگ كشته است و اكنون خون فرزندش را مي طلبيد.»(بحارالانوار،ص172) قابل ذكر است،دري كه مار از آن وارد و خارج شده بود به «باب الثعبان»(درب مار)مشهور شد. پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) ،معاويه كه نمي خواست ذكري از فضايل آن حضرت گفته شود دستور دادفيلي آوردند و به آن در بستند. آنقدر فيل را در آنجا نگه داشت تا به باب الفيل مشهور شد.و هم اكنون نيز،«باب الفيل»(درب فيل)ناميده مي شود.(بحارالانوار،ص171


در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده كه:در وادي شقره(بياباني كه رنگ خاكش سرخ مايل به زرد است)نماز نخوان زيرا در آنجا منازل جن است.(وسايل الشيعه،ص452


بخشي از وصيت حضرت رسول به اميرالمؤمنين كه فرمود: اي علي در شب اول و وسط و آخر ماه آميزش مكن همانا جنيان در اين سه شب به پيش زنان خويش(براي مقاومت)مي روند.(وسايل الشيعه،ص91

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

احادیث در مورد سنگسار چه میگویند؟(اسلام: دین مهربانی)

احادیث در مورد سنگسار چه میگویند؟

در احادیث تمامی فرق اسلامی در مورد سنگسار بسیار صحبت شده است و شکی وجود ندارد که پیامبر چندین بار حکم سنگسار داده است و افرادی در زمان وی سنگسار شده اند و این سنت در زمان حکومت ابوبکر و عمر و عثمان و علی نیز ادامه یافته است و توسط امامان شیعه ادامه پیدا کرده است. در کتب حدیث از جانب بیش از پنجاه نفر روایت شده است که در زمان پیامبر اشخاصی سنگسار شده اند. احادیث مربوط به سنگسار در تمامی کتابهای معروف حدیث از جمله صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابو داوود، نسائی، ترمذی و اصول کافی یافت میشوند. در اینجا به چند نمونه از این احادیث اشاره میکنیم.

صحیح بخاری جلد 8 کتاب 82 شماره 817

من میترسم که بعد از گذشت زمانی زیاد، کسی بگوید "به الله، ما آیه ای در مورد سنگسار در قرآن نمی یابیم"، و به همین دلیل با ترک یک وظیفه که الله آنرا وحی کرده است به گمراهی بروند. و مجازات سنگسار باید در مورد هر انسانی که ازدواج کرده باشد (مرد و زن)، و دچار دخول غیر شرعی شود، در صورتی که اگر شاهدان لازمه شهادت دهند و یا اینکه حاملگی و یا اعتراف اتفاق بیافتد پیاده شود. سفیان ادامه داد "من این حدیث را اینگونه به یاد می آورم" عمر گفت "به راستی که پیامبر خدا مجازات سنگسار را پیاده کرد و ما نیز بعد از او این کار را انجام دادیم".

صحیح بخاری جلد 8 کتاب 82 شماره 803

الشعبی نقل کرده است:

بعد از اینکه علی زنی را در یک روز جمعه سنگسار کرد، گفت "من او را طبق سنت رسول الله سنگسار کردم.".

صحیح بخاری جلد 7 کتاب 63 شماره 195

جابر روایت میکند:

مردی از قبیله بنی اسلم وقتی که پیامبر در مسجد بود به نزد وی آمد و گفت "من آمیزش جنسی غیر مشروع داشته ام." پیامبر چهره اش را از او به سوی دیگری برگرداند. مرد باز جلوی صورت پیامبر آمد و چهار شاهد علیه خودش آورد. پیامبر اورا صدا کرد و گفت "آیا تو دیوانه ای؟، و پرسید آیا تو ازدواج کرده ای؟" مرد گفت "آری" پیامبر دستور داد تا اورا در مصلی سنگسار کنند. وقتی سنگها از گوشه های تیزشان بر او برخورد کردند او فرار کرد، اما اورا در حرا گرفتند و بعد کشتند.

صحیح بخاری جلد 8 کتاب 82 شماره 813

ابن عباس نقل میکند:
وقتی معز بن مالک پیش پیامبر آمد (برای اعتراف کردن)، پیامبر به او گفت تو احتمالا تنها اورا (زن را) فقط بوسیده ای، یا به او چشمک زده ای و یا به او نگاه کرده ای. او گفت "نه ای رسول خدا!" پیامبر با حسن تعبیر به او گفت، "آیا به او دخول کرده ای؟"، راوی اضافه کرد، بعد از آن (بعد از اعتراف کردن وی) پیامبر دستور داد که او را سنگسار کنند.

صحیح مسلم کتاب 17 شماره 4191

عباده بن صامت نقل کرده است، که رسول الله میگفت "از من فراگیرید"، الله راهی را برای آنها مقرر کرده است. وقتی که مرد مجردی با زن مجردی زنا میکند باید آنها را صد ضربه شلاق بزنید و یک سال آنها را حبس کنید، و وقتی که مرد متاهلی با زنی متاهل زنا میکند آنها را باید صد ضربه شلاق زد و بعد آنها را سنگسار کرد.

صحیح مسلم کتاب 17 شماره 4201

ابن عباس گزارش داد که پیامبر به معز بن مالک گفت: آیا چیزی که در مورد تو به من رسیده است صحیح است؟ او گفت: در مورد من چه به تو گفته اند؟ پیامبر گفت: گفته اند که تو با یک کنیز (برده دختر) زنا کرده ای. او گفت آری من اینکار را کرده ام، و چهار بار به این گناه خود شهادت داد. سپس پیامبر اورا محکوم کرد و او سنسگار شد.


برگرفته از وب سایت زندیق

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

منشور کوروش به وطن بازگشت

در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی به هنگام کاوشهای باستان‌شناسی هیئت بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بین‌النهرین (میان‌رودان)، هرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی آسوری‌تبار، استوانهٔ گلی‌ای را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود.جنس این استوانه از گل رس است، ۲۲.۵ سانتی‌متر طول و ۱۱ سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر (به جز بخش‌های تخریب‌شده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌است. بررسی‌های بعدی نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نویسانده شده است.

منشور کوروش کبیر پس از 40 سال دوباره به آغوش میهن بازگشت.
این منشور به وطن آمد، اما وطنی که حکومت گران در آن از دوران نویسنده این منشور به نیکی یاد نمی کنند. وطنی که حاکمانش حتی به ابتدایی ترین حقوق انسان ها هم پایبند نیستند.
خنده ای تلخ ازین اتفاق بر لب داریم، منشوری که مبنای اولیه حقوق بشر در دنیا می باشد، متعلق به مردی از سرزمینیست که اکنون نوادگانش در سخت ترین شرایط از لحاظ حقوق انسانی بسر می برند. مردی که دنیا به احترام منش و رفتارش پس از 2500 سال به احترام کلاه از سر بر می دارد، سخنانش در وطن جایگاهی ندارد.
متن این منشور که 2500 سال پیش توسط شاهنشاه ایران کوروش کبیر نگاشته شده است، اکنون پس از گذشت قرون برای نوادگان او آرزویی بس دشوار می نماید.
امروز منشور این ابر مرد تاریخ به دست حکومتی افتاد که جان انسان ها در قبال فرمان مذهبشان کوچکترین ارزشی ندارد، امروز این منشور را در اختیار نظامی می بینیم که دستش به خون جوانان بی گناه این مردم آلوده است.















۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

نوشتاری از صادق هدایت :( آنچه اسلام به ایران داد )

ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم، ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمیدانستیم همه اینها را از ما گرفتند و بجاش فقر و پشیمانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تأسف واطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلأ رفتن برایمان آوردند، همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است.

چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان چوس ناله است چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اَش سرو کار دارند.

برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند.

...، در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی َگند خَلأست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفیکه دست و پای چرکین خودشان را در آن میشویند و به آهنگ نعره مؤَذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان ورد و اَفسون میخوانند.

... , عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.

تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اَش زیر سلطه اَموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قواننین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پستترین جانوران نمیکنند.

عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی وهنری بپردازند، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند.

این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده!

تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پائین تنه را از آن حذف کنیم اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سر و کله بزنند سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطرق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل بدهند.

سرتاسر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت، جهل، تعصب، فقر، جاسوسی، دوروئی، دزدی، چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند.

... اما مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد و خود موسی از آن ترسید این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را میبلعد. همین روزی پنج بار دو لا راست شدن جلو قادر متعال که باید بزبان عربی او را هجی کرد، کافی است تا آدم را تو سری خور و ذلیل و پست و بی همه چیز بار بیاورد.

مگر برای ما چه آوردند؟ معجون دل به هم زنی از آرا و عقاید متضادی که از مذاهب و ادیان و خرافات پیشین، هول هولکی و هضم نکرده استراق و بی تناسب بهم در آمیخته شده است، دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هر گونه ترقی و تعالی اقوام ملل است و به ضرب ششمشیر به مردم زورچپان کرده اند. یعنی شمشیر بران و کا سۀ گدائی است، یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند. آثار هنری ما را از میان بردند و هنوز هم دست بردار نیستند؛ هر جا رفتند همین کار را کردند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

رفاه و تامین اجتماعی در عصر هخامنشیان

Achaemenid ارتش بازسازی شده از شاهنشاهی هخامنشی ایران در 2500 سال پیش

رفاه و تامین اجتماعی در عصر هخامنشیان

درباره توسعه و گسترش آموزش و پرورش که از عوامل اصلی و اساسی رفاه و تامین اجتماعی است هخامنشیان کوشش بسیار زیادی به عمل آوردند و برخلاف تصور چنانکه منابع تاریخی نشان می دهدعموم مردم از آموزش و تحصیلات برخوردار بودند و مانعی برای تحصیل کسی وجود نداشت .
البته فرزندان طبقه اشراف و بالای جامعه از آموزش‌های متفاوتی برخوردار بودند که عملا توسط قشر پایین جامعه دسترسی به آن امکان پذیر نبود . همانطوری که امروز هم وجود دارد . وظیفه تعلیم و تربیبت در اوایل حکومت هخامنشیان برعهده موبد موبدان و روحانیون مذهبی بود و پس از آن به تدریج اقشار دیگر جامعه از جمله دانشمندان به این حوزه وارد شدند.
تربیت کودکان و نوجوانان در این دوره بیشتر با این هدف صورت می‌گرفت که آنان را دلیر و فداکار و خردمند و مفید به حال کشور پرورش دهند .
در نظام آموزشی عصر هخامنشی فرد ایرانی می‌بایست چنان پرورش می‌یافت که برای جامعه عضو مفید و سودمند باشد و منظور از تربیت آن بود که جوانان را دلیر و فداکار، خردمند و آراسته به زیور اخلاق و بالاخره مفید به حال کشور و جامعه بار آیند.
در پندنامه "آذرباد ما را اسپندان " آمده است :
اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زیرا افروغ دانش چون دیده روشن و بیناست .
آوزگاران را "ایثیراپائی‌تی " (Aethrapaiti) یا هیربد دانشمند می خواندند و هر یک پنجاه تن شاگرد بین هفت تا پانزده سالگی سپردند و آنان می بایستی روزی هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند.
معلم کسی بود که از دانش و آگاهی لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد .
ای زرتشت مقد کسی را معلم بخوان که تمام شب مطالعه کند او از خردمندان درس بیاموزد تا ازتشویق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحانی یعنی بهشت نائل گرد.
معلمان نیز به چند رشته و مرتبه تقسیم می‌شدند:
معلمین دینی، سوادآموزی، تربیت بدنی و معلمان علوم دیگر مانند معلمین ساب علم‌الاشیاء، کشاورزی و...
معلمان دینی را مغان و هیربدان یا "آثراوان" یا دو "فرهنگ خوانان"و اندرزپتان و همچنین معلمان در باری و معلمان عمومی که آنان نیز بر حسب سن و خصوصیات دانش آموزان تعیین می‌شدند .
برای تربیت و آموزش اطفال از میان پیران و اشخاصی را انتخاب می کردند که بتواند اخلاق آنان را نیز پرورش دهد و برای نوجوانان از میان مردان و برای مردان اشخاصی را که بتوانند آنان را برای شناسایی و رعایت احکام و دستورات حکومت آماده تر کند و برای پسران نیز از میان خودشان اشخاصی را برای سرپرستی انتخاب می نمودند.
اولین مراکز آموزشی در ایران باستان دوران هخامنشی، آتشکده‌ها بود و چنانچه نظامی می‌گوید :
چنین بود رسم اندر آن روزگار که باشد در آتشگه آموزگار که از حدود یکصد و چند آتشکده به این امر مهم اختصاص داشته است.
از جمله مدارس دیگر که در دوره هخامنشی وجود داشته و بعدها در زمان ساسانیان شاهد آن هستیم ، مدراس "رها" و دیگری "نصین" است ۴۰.
از تعداد شاگردان این مدارس که در حدود هشتصد نفر ذکر شده می‌تون به تشکیلات منظم و سازمان مجهز آنها پی برد . علاوه براین مدراس دیگری با تنوع و گوناگونی بیشتر چون مداس، فنی و حرفه‌ای و همچنین حوزه‌های فلسفی، مانوی،‌مزدکی، زرتشتی، یهودی و مدارس علمی و ادبی چون پزشکی، ریاضی، نجوم و ... وجود داشته که زمینه را برای پیدایش این دانشگاه جندی‌شاپور را بعدها فراهم کرده است .
دانش آموزان و شاگردان در ایران باستان از چند نظر به چند رشته تقسیم نموده‌اند:
۱) دانش‌آموزان خاص که شامل: شاهزادگان و بزرگزادگان(اشراف) و درباریان، ساتراپ شهربانان، دبیران، افسران ارشد، بود که علوم جنگی و سیاسی و کشور داری را می‌آموختند.
۲) دانش‌آموزان حرفه‌ای که شامل فرزندان مغان، هیربدان و موبدان بودند علوم دینی را فرا می‌گرفتند و فرزندان پیشه‌وران و اصناف و صنعت‌گران و کشاورزان و غیره که هریک فنون وصنایع پدری را می‌آموختند.
۳) دانش‌آموزان عمومی که شامل فرزندان آموزگاران، کارمندان، بازرگانان که آموزش فرهنگی، اداری و اقتصادی کشور را می‌آموختند.
از چگونگی کامل دانشگاهها و مراکز آوزش عالی در دوران هخامنشی به علت از بین رفتن مدارک اطلاع‌ کاخی در دست نیست ولی شواهد باقی مانده وجود آموزش عالی را در این زمان همانطور که گفته شد تایید می‌کند .
زیرا در اوایل عهد هخامنشی مکتب‌های سده در اکباتان و دیگر درسارد و سمرقند تأسیس شده که گفته می‌شود در آنها پزشک، دبیر، کاهن پرورش می‌یافتند و احتمال دارد که غیر از اینها مدراس دیگری وجود داشته که جز آنها به زمان کنونی نرسیده است .
گفته‌اند که یکی از قدیمی‌ترین مدارس، ایرانین باستان، مکتب اکباتان است این مدرسه یکصدسال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردان او تأسیس گردید و با یکصد شاگرد به درمان کردن مردم می‌پرداختند.
فلوطرحس نوشته است که در مکتب سده و اکباتان که شخصا به آن راه یافته بود حکمت، نجوم، طب، جغرافیا تعلیم داده می‌شد و یکصد شاگرد در آن به تحصیل مشغول بودند ۴۳.
در دروه هخامنشی علاوه بر دانشکده‌ای برای تحصیل طب در سائیس مصر چند مدرسه عالی مهم نیز در شهرهای بورسیبا ، میلت و از ارخویی تأسیس گردید به علاوه در آذربایگان، ری و بلخ نیز محققاتی وجود داشته است .
تحصیل در مدرسه معمولا از سن هفت سالگی تا چهارده، پانزده سالگی ادامه می‌یافت و کودکان و نوجوانان خواندن و نوشتن و علوم مقدماتی و اولیه را در محیط آموزشگاه فرا می‌گرفتند. مدرس عمومی در نقاط مسکونی و در نزدیکی محل کسب بازار و محل زندگی اکثریت ساخته می‌شد تا کلیه مردم و فرزندانشان به راحتی بتوانند از آن برخوردار شوند .
در کتاب یونان و بربرها در مورد محمل مردسه‌های ایرانیان باستان چنین نوشته شده که ایرانیان برای مدرسه جایگاه مخصوص دارند که جایگاه آزادی نامیده می‌شود .
درباره‌ چگونگی گذران اوقات فراغت که یکی از عوامل مهم در بهبود و توسعه رفاه و تامین اجتماعی و از دغدغه مهم کنونی کشورهای توسعه یافته است هخانشیان در دوران باستان اقدامات بسیار مهمی انجام داده و کوشیده‌اند تا هر چه بیشتر و بهتر زندگی مردم به شادی و رفاه بگذرد به همین لحاظ علاوه بر جشنهای سالانه در هر ماه حداقل یک روز را به جشن و پایکوبی و شادی و تفریح می‌پرداختند. ایرانیان باستان روزهای بسیاری از سال را شادمانه جشن می‌گرفتند و در این روزها با مراسمی دل‌انگیز و شادی‌آفرین فرشتگان نیکی را تقدیس و اهورامزا را ستایش می‌کردند. به همین جهت است که در اکثر کتیبه‌های ایران باستان با چنین مضامینی روبرو می‌شویم اهوارامزدا مردم را آفرید .
و از خدای بزرگ و یکتا که به شهر شادی ارزانی فرمود، سپاسگزاری شده است .
تعداد جشن‌ها درایران باستان زیاد و رسم برا ین بود که کلیه جشن‌ را با پرستش اهوارامزدا آغاز می‌نمودند. بدین معنی که پیش از شروع برنامه‌های اصلی جشن دعایی از اوستا خوانده و سپس برنامه‌ اصلی جشن آغاز می‌گردید.
از بسیاری جشن‌ها در ایران باستان چنین پیداست که ایرانیان برای شادی‌های زندگی ارزش فراوان قائل بودند و طبع انسانی و روح دادگری و بی‌زاری از خون‌ریزی و گرایش به راستی و درستی کرداری و مهربانی خود دلیل بارزی بر طبع لطیف و شادی آفرین نیاکان ما می‌باشد.
همانطور که گفته شد، جشنهای ایران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه و ماهیانه تشکیل می‌شد که جشن‌های سالانه به ترتیب درجه اهمیت و بزرگداشت عبارتند از:
۱) جشن نوروز یا جشن بهاران
۲) جشن مهرگان که از اول مهر تا ۳۰ روز تمام جشن برپا می‌کردند این عید به مناسبت پیروزی فریدون بر ضحاک ماردوش است .
۳) جشن سده یا سدک که به مناسبت سپری شدن صد روز از زمستان برپا می‌شد و به نام جشن پیدایش آتش معروف است .
۴) جشن زایش آشوزرتشت که در روز ششم از ماه فروردین برپا می‌شد و روز خانوارده بود زیرا در این روز مشیه و مشیاد مرد و زنی که در آیین مزدیستی مانند آدم و حوا می‌باشند به دنیا آمده‌اند .
۵) جشن‌های گامان بار، که در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز یعنی روی هم یک ماه در هر سال برگزار می‌شده است .
۶) جشن سیرسور که در روز چهاردهم دی ماه به منظور دفع آفات شیطانی و امراض گوناگون برگزار می‌شد و آن را سیر سور می‌گفتند .
۷) جشن پنجه یا پنجه دردیده که در اواخر ماه دوازدهم برگزار می‌گردید و برای شادی روان گذشتگان و دستگیری از مستمندان پرداخته می‌شد و با خواندن سرودهایی از اوستا، آمرزش و رستگاری نیاکان خود را از اورمزد توانا می خواستند.
اما جشن‌های ماهیانه بدین ترتیب بود که چون نام هر یک از روزها با نام همان ماه همزمان و مطابق می‌شد، آن روز را جشن می‌گرفتند پس در هر ماه یک روز مخصوص جشن ماهیانه بود به جز ماه دی که سه جشن داشتند.
بنابراین با توجه به صورت اسامی روزهای جشن‌های ماهیانه از این قرار بوده است:
۱) نوزدهمین روز در فروردین ماه جشن فروردینگان
۲) سومین روز در اردیبهشت جشن اردیبهشتگان
۳) ششمین روز خورداد ماه جشن خوردادگان
۴) سیزدهمین روز در تیرماه جشن تیرگان
۵) هفدهمین روز در امردادماه جشن امردادگان
۶) چهارمین روز در شهریورماه جشن شهریورگان
۷) شانزدهمین روز در مهر ماه جشن مهرگان
۸) دهمین روز در آبان ماه جشن آبانگان
۹) نهمین روز در آذرماه جشن آذرگان
۱۰) هشتمین روز در دیماه جشن دیگان
۱۱) پانزدهمین روز در دیماه جشن دیگان
۱۲) بیست و سومین روز در دیماه جشن دیگان
۱۳) دومین روز در بهمن‌ماه جشن بهنمگان
۱۴) پنجمین روز در اسفندماه جشن اسفندگان
خلاصه آن که ایرانیان باستان در عصر هخامنشی با فرهنگ و تمدن درخشان خود که گنجینه عظیمی‌ از هنر، اندیشه، اخلاق، فرزانگی، آداب و رسوم و سنن است همواره با اقدامات موثر و گوناگونی که در جهت رفاه و تامین اجتماعی مردم این سرزمین به عمل آورند، کوشیدند تا این مهم و حیاتی را در میان مردم به بهترین نحو به اجرا درآورند زیرا دریافته‌ بودند که به- زیستن سر بقا و توسعه جامعه و کور به سوی تعالی است و تا این مهم حاصل نیاید جامعه توسعه نمی‌یابد و حکومت دوام نمی‌آورد .
بدین منظورآنان با استفاده از تمام عوامل ممکن که شرح آنها گذشت تلاش کردند تا حداکثر رفاه و بهزیستی و امنیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و... را در جامعه به وجود آورند .
علاوه بر آن کوشیدند تا فرد ایرانی را چنان پرورش دهند که برای جامعه عضو مفید و سودمندی باشد و وظایف خود را در قبال میهن به انجام برساند و با عادت دادن کودکان و جوانان به کارهای دسته جمعی حس همکاری و جوانمردی را در ایشان ایجاد نموده و در انجام وظایف اجتماعی و حفظ حقوق خود و دیگران کوشا باشند، از قوانین جمعی پیروز نماید آن را محترم دارد و گذشته از آن از اندیشه‌ و کردار نکوهیده در امان باشند. زیرا می دانستند که "دل تهی بدی جوید و دت تهی به گناه گراید"
از این رو برماست که میراث فرهنگی و بزرگان گذشته را مقدس و محترم شماریم بدینوسیله از خودبیگانگی و فرار مغزها در جامعه جلوگیری نماییم .

گردآوری از ایرانیان ساکن استرالیا

تمدن پادشاهی ایران از دید جهانیان


نقشه شاهنشاهی و امپراتوری ایران بزرگ با حفظ آزادی دین و ایدئولوژی - حقوق انسانی زن و مرد و کارگر و پیشرفت و باورهای نیک ایرانی

تمدن ایران و فرهنگ پادشاهی ایران به اشتباه به 2500 سال خوانده میشود در حالی که مورخین عرب منجمله مسعودی و طبری ٫ کتب زرتشتی باستان ٫ شاهنامه فردوسی بزرگ و حتی آثار به جای مانده در مسجد سلیمان و . . . حداقل عمر آن را به 6000 سال پیش بر میگرداند که طبق تاریخ - ایرانیان اولین پادشاهی جهانی را پایه گذاشته اند . این تمدن امروز در کشورهای متمدن جهان مانند : انگلستان - سوئد - نروژ - لوکزامبورگ - اتریش - اسپانیا - ژاپن و . . . .اجرا می شود . با این تغییر که آنرا به قوانین روز دنیا هماهنگ کرده اند و پادشاه تنها نقش سنبلیک و ملی دارد و در نتیجه نخست وزیر فرد اول جامعه است که با آرای مردم روی کار می آید . آنچه در این جستار میبینید دیدگاه جهانیان درباره این تمدن و سیستم کشورداری است :

پرفسور گيريشمن ايرانشناس بزرگ

بدون ترديد در جهان باستان تنها دو قطب بزرگ وجود داشته است که پايه هاي تمدن بشري و فرهنگ و دانش و خرد امروزي جهان را پايه گذاري کرده اند يکي از آنان امپراتوري يونانيان و اروپاييان بوده و ديگري شاهنشاهي آسيايي ايرانيان که بر آسيا آنروز تسلط داشته اند ايرانيان بارها در حمله اسکندر و مغول و تاتار و عرب نشان داده اند که اين تنها فرهنگ غني شان است که آنان را در زير بار اين حملات وحشيانه له نکرده است و نه تنها فرهنگ متجاوزان بر آنان تاثيري نکرده بلکه ايرانيان آنان را تحت فرهنگ خود قرار داده اند و هيچگاه تجاوز به کشورشان را تحمل نکرده اند همه و همه اينها حاصل قرنها تجربه کشورداري و فرهنگ و خرد آنان است

محقق بزرگ امریکایی پرفسور ویلیام جیمز دورانت

داریوش بزرگ برای آنکه نام خود را برای آیندگان جاودانه بگذارد دست به بنا نهادن کاخهای پرسپولیس زد . هنر و معماری این کاخ عظیم به جرات از معبد کرنک و تمام کلیساهای اروپا و میلان زیبا و باشکوه تر است . پله های باشکوه کاخ در تاریخ بی نظیر است . شاید بتوان گفت که کاخ صد ستون سنگی و کاخ آپادانا زیباترین بناهای تاریخ جهان در عهد قدیم و عهد جدید باشد که به دست آدمیزاد ساخته شد .

ایرنشناس بزرگ معاصر پرفسور پوپ

تمدن شاهنشاهی هخامنشی ما را با نخستین پادشاهی معتبرجهان که یکی از منظم ترین و مقتدرترین و بدون هیچ تردید عادلترین دولتهای تاریخ بشر بوده روبرو می کند . یونانی ها همیشه با ترس و احترام از شاه "سارد" که تنها یکی از زیر مجموعه های شاهنشاه ایران بوده است یاد میکردند و شاه سارد را شاه بزرگ میخواندند . شاهنشاهی هخامنشی بر اساس اصول اخلاقی و مذهبی بسیار متینی استوار گشته بوده است . اصول این حکومت مدارا نمودن با تمام ادیان و نژادها بوده است . در سراسر امپراتوری بی همانند آنان مردمان با آسایش و رفاه زندگی میکردند و به همین جهت است که یکی از بزگترین مراحل تمدن بشر در همین دوران طی گشته است . به جرات میتوان گفت دولت آنان "دولت آزادگان" بوده است و احساس مسئولیت - وطن پرستی - یکتا پرستی و صفای روان و حفظ حقوق ادیان به شیوه شگفتی رعایت میشده است .

ابن خلدون جامعه شناس و مورخ مشهور عرب

ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسلط بر جهان را در بر داشتند که در نتیجه تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار شاهنشاهی شان - شان علوم عقلی نزداشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود . در زمانی که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه ها آنان بدست آمد که حاصل صدها سال تجربه گذشتگان بود . در نتیجه سعد ابی وقاص به عمر ابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که در اختیار مسلمان قرار گیرد . عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید و یا آنکه آتش بزنید . زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و هدایت انسانها باشد - ما را الله هدایت کرده است و نیازی به آنان نیست . اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد . پس به دستور عمر همه کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند

تاریخ طبری

دولت اردشیرپاپکان ادامه دهنده راه اجدادش که به داریوش سوم بازمیگشته است دانسته و قیام او در ایران را برای رهایی از اثار حمله اسکندر به ایران تشخیص میدهد و او به الهام از گذشته گان حلقه شهریاری ایران را از فروهر ( فره وشی ) دریافت میکند و نهضت تشکیل یک دولت مقتدر را پایه ریزی کرد

باستان شناس فقید پرفسور آندره گدار فرانوسی

هنر ایران در زمان شاهنشاهان هخامنشی همانند هنر آشوری ها میباشد و همه جا کوشیده شده است عظمت و قدرت ایران و پادشاه آن را نشان بدهد . این معماری همانند معماری یونانیان دارای ذوق و سلیقه موزونی است ولی معماری هخامنشی عمیقا هنر آسیایی است . ایران و یونان از هنرهای یکدیگر مطلع بودند و هر دو معماری جدا از یکدیگر به جای گذاشتند تا با هم متفاوت باشد و این از خصم دیرینه آنان به یکدیگر سرچشمه داشت

دکتر گیریشمن

شاهان هخامنشی نخستین پادشاهان بودند که وحدت عالم شرق و به عبارت دیگر جهان متمدن آن روزگار را بنا کردند که تا آن روز سابقه نداشت . ایرانیان نه تنها تمدن شاهنشاهی را در جهان پایه گذاشتند بلکه با ایجاد یک تمدن واحد و جهانی منطقه را به زیر نفوذ خود بردند . هنر آنان به کشورهای بسیاری رفت منجمله به مصر و قبرس و سواحل دریای سیاه و سکائیان و حتی در هند به وضوح دیده میشود .

دکتر کریستی ویلسن

هنر هخامنشی را به جرات میتوان گفت تا کنون در صنایع آسیا نظیر آن پیدا نشده است . با اینکه از معمارها گذشتگان از کشورهای اطراف الهام می گرفته اند ولی در هنر و سنگ تراشی هخامنشی استقلال و سبک معماری نوینی دیده میشود که روح کاملا ایرانی در آنان دمیده شده و کاملا شرقی است . اسبان ایرانی که تراشیده شدند به مراتب از اسبهای تراشیده شده آشوریان با شکوه تر است و روح تربیت و اهلی بودن حیوانات در آنان دیده می شود .

آلبر شاندور

شاهنشاهی ایران که پایه گذار او کورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد . بلکه عکس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد .

اوژن فلاندن مورخ فرانسوی

در بنا کردن پرسپولیس ( تخت جمشید ) 2 عامل وجود داشته است دست پرقدرت بشر و مهارت استاد . این در تصاویر عظیم الجسته پادشاهان و نمادهای ملی ایرانیان آشکار است . شک ندارم که باستان شناسان این نکته را اثبات کرده اند . تخت جمشید در بین آثار باستانی جهانی اهمیت خاصی دارد . زیرا هرکس با دیدن آن مات و مبهوت می شود . هر چه در تخت جمشید است سرمشقی برای استادان امروزی است .

کلمان هوار خاور شناس مشهور فرانسوی

در زمان شاهنشاهی شاپور دوم ( ذوالاکتاف ) مسیحیانی که کلیسای ارتودوکس مرتد خطاب میکرد و زندگی را بریشان سخت کرده بود به درباره ایران پناهنده شدند و شاهنشاه یک زندگی عادی با مستمری برای آنان در نظر گرفت و در ایران مستقر شدند او در نبردی سخت ژولین امپراتور روم را شکست داد و او را مجبور کرد به دلیل خسارتهای که به شهرهای ایران زده است حسارت بدهد و معاهده صلحی با وی امضا نمود .

هانري بر دانشمند فرانسوي در کتاب تمدن ايران باستان مي‌نويسد
«اين پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطين قسي‌القب و ظالم بابل و آسور بسيار عادل و رحيم و مهربان بود زيرا اخلاق روح ايراني اساسش تعليمات زردشت بوده. به همين سبب بود که شاهنشاهان هخامنشي خود را مظهر صفات (خشترا) ميشمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا براي خير بشر و آسايش و سعادت جامعه انسان صرف مي‌کردند»

کنت کورث مینویسد

طلاهای انباشته شده و پارچه های زینتی و اثاثیه نفیس ایرانی در شهر سلطنتی پارسه خارج از حد و حساب بوده است و به همین دلیل حتی بر سر تخلیه آن توسط غارتگران ( اسکندر گجستک ) جدل های بسیاری رخ داد .

ادوراد براون

در پنجره های کاخ پرسپولیس یکی از سنگها را دیدم که در مقابل نور خورشید همچون شیشه می درخشد . با دیدن این صحنه ماتثر شدم . زیرا بعد از گذتت 2100 سال از ویرانی این کاخ توسط اسکندر با اینکه کسی نبوده تا سنگها را صیقل دهد ولی با اینهمه هنوز همچون آینه درخشش دارد .

دکتر ریچارد فرای

ویرانه های تخت جمشید با کاخهای پارسه نشانه های هنر شگفت جهان باستان است . ویرانه های این عظمت به راستی انسان را مبهوت خودش میکند . چه برسد به زمانی که این کاخهای ایرانیان با سنگهای قیمتی و سربازان پادشاهی و ستونهای عظیم پابرجا بوده است .

پیر لوتی نویسنده مشهور فرانسوی

کاخهای شاهنشاهی تخت جمشید یا پارسه یکی از عجایب دنیای قدیم بوده است و با اهرام مصر از حیث غرابت برابری میکند . تمام کتیبه های موجود در این کاخها با انسان سخن میگوید و درس عبرتی برای آیندگان است .

آلبر شاندور نویسنده کتاب مشهور کورش بزرگ

پارسیها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است . نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان میدهد . آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند .

بارتلد خاورشناس مشهور روسی

دولت شاهنشاهی ایران نخستین دولت در جهان بوده است که توانست اسیران را عفو کند و با کشورهای مسخر شده با عدالت رفتار کند و حکومتهای منظم تر از گذتشه برای آنان به ارمغان بیاورد . بعضی ها این رفتار انسان دوستانه آنان را حاکی از نفوذ دین در دولت پادشاهی آنان میدانند ولی مادها نیز مذهبی بودند ولی هیچ وقت نتوانستند این قوانین انسان دوستانه و حقوق بشری را رعایت کنند . ایرانیان همچون رومیان که امپراتور روم بوده اند امپراتور آسیا بودند . به جرات میتوان گفت که توسعه معلومات ادبی و علمی یونانیان که در کتب خود از آن سخن گفته اند فقط در زیر سایه فتوحات ایران و تمدن کهن آن حاصل شده است.

پرفسور ژرژ کامرون استاد خطوط کهن باستان

کاخها و نبشته های پرافتخار تخت جمشید یکی از شاهکارهای عالی بشر است که توسط داریوش بزرگ و فرزندش خشیارشا بنا نهاده شد . پلکان و ستونهای با شکوه آن در خور ستایش است .

سرپرسی سایکس

خوش زباني او از پاسخي که در داستان رقص ماهيان به يونانيان داده است آشکار است. مطالب کتاب مقدس (تورات) و نوشته‌هاي يوناني و سنتهاي ايراني همه همداستانند که کورش باستاني سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست ميداشتند و «پدر» ميخواندند. ما نيز ميتوانيم بدان بباليم که نخستين مرد بزرگ آريائي {اينجا انديشه‌اش هندواروپايي است زيرا تنها شاخه‌ي هندوايراني گروه هندواروپايي است که آريائي خوانده مي‌شود} که سرگذشت بر تاريخ روشن است٬ صفاتي چنان عالي و درخشان داشته است

سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه شاهنشاه کورش بزرگ

«من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار کرده‌ام ، و توانسته‌ام اندک تعميري نيز در آنجا بکنم، و در هر سه بار اين نکته را يادآورده شده ام که زيارت آمارگاه اصلي کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتياز کوچکي نيست و من بسي خوشبخت بوده‌ام که بچنين افتخاري دست يافته‌ام. براستي من در گمانم که آيا براي ما مردم آريائي (هندواروپايي) هيچ بناي ديگري هست که از آرامگاه بنياد گذار دولت پارس و ايران.. ارجمندتر و مهمتر باشد

استرابون جغرافی دان معروف

سرنوشت ایرانیان با حکومت پادشاهیشان چنان بود که در نزد یونانیان نامورترین ملتهای بیگانه محسوب میشدند .

کرنمان در کتاب تاریخ جهانی حوزه مدینترانه از زمان فلیپ دوم مقدونی تا محمد

بدینگونه ایران و فرهنگ پارسی و شاهنشاهی هخامنشی نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر دینی رسالتی در تاریخ انجام داده است که در کنار رسالت فرهنگ یونانی برای پایه گذاری انسانیت اروپایی یک اصل بنیادین شده است . ایران و یونان ( هلاس ) دو خواهرند که پایه های دینی و فکری اروپا را بنیان گذاشتند

افلاطون در کتاب قوانینش

پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند . در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میکردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شرکت میکردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی میکرد و به آنان اندرز میداد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام میگرفت .

خواجه نظام الملک

ایزد تعالی در هر زمانی از میان خلقش شخصی را برمی گزیده و او را به هنرهای پادشاهان آراسته مینموده است . سپس مصالح جهان و آرام نمودن بندگان و خواباندن فتنه ها و شورش ها را به دست وی می سپرده است . هیبت و شکوه و حشمتی را نصیب او می نموده و همه را در پناه او قرار میداده است تا کشور در کنار او بقا داشته باشد .

تاریخ مسعودی

شاهنشاه اردشیرپاپکان پسر پاپک - پاپک پسر ساسان - ساسان پسر پاپک - پاپک پسر ساسان - ساسان پسر مه هرمس - مه هرمس پسر ساسان - ساسان پسر بهمن - بهمن پسر اسپندیار - اسپندیار پسر گشتاسب - گشتاسب پسر لهراسب بود . او در واقع یکی از نوادگان داریوش و خود را از نیای دارا میدانست . حکومتی که او در شرایط بد اجتماعی ایران بنیان نهاد از حیث اهمیت بسیار مهم بود .

هرودوت

هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند . از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود .

باستان شناس فقید پرفسور هرتسفلد

هنر و شکوه شاهنشاهی هخامشی به وضوح در این کاخهای پارسه رویت میشود و این معماری به هیچ وجه با معماری یونانیان قابل مقایسه نیست و نه تنها بر گرفته از معماری یونان نیست بلکه نمونه بارزی از معماری شرق باستان و امپراتوری ایران است .

یگر

بزرگی و عظمت شاهنشاهی پارسیان در پروراندن برگزیده ای از فرهنگ - ستوده انسانی است . کزنفون دانسته بود که ملت آزاده پارس گونه ای خویشاوندی با ملت یونان را نشان میدهند .

سرپرسی سایکس درباره شاهزاده ناکام کورش چنین میگوید

برای ایران مرگ کورش کوچک یک بدبختی بزرگ محسوب میشده است . زیرا وی با توانایی و تجربیات همه جانبه اش یک شاهنشاه آرمانی و نمونه محسوب میشده است. او می توانست ایران را دوباره به اقتدار شاهنشاهی کورش و داریوش و خشیارشا بازگرداند . او آگاهی کاملی از کشور یونان داشت ولی اردشیر دوم برادرش او را از میان برداشت و بر تخت نشست .

پرفسور کریستن سن - از بزرگترین ایرانشانس جهان

حماسه ملی ایرانیان و آرمان شاهنشاهی آنان از پیوند خوردن دو عنصر مهم پهلوانی و دانایی به هم تشکیل شده است ولی به عنوان عامل سوم باید پارسایی را به آن افزود .

هارولد لمب دانشمند امریکایی در کتاب کورش بزرگ

در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سنبل آنان است آریایی ها در تاجگذاری به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک سوگند یاد میکردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان . که این امر در صدهها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است .

ثعالبی

جمشید شاه گفت : برای مبارزه با ظلم من پادشاه شما شده ام . زیرا خداوند از فضل خود مرا برای اینکار برگزید و مرا از نور خود پوشاند تا زمین را آباد کنم و از مردم پشتیبانی نمایم . بخشش را فزونی دهم و نیکی را گسترش دهم و بدی را نابود کنم .

تاریخ طبری

شاهنشاهان باستانی ایران از کیومرث تا بیشتاسب اکثرا با دادگری فرماروایی کردند . اما از بیشتاسب تا زمان ما فرمانروایی بوسیله دادگری و نظام دینی زرتشتی هردو اداره میشد .

گزنفون

مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند میکرد . این رسوم و دینداری آنان هنوز در زمان اردشیر دوم هم وجو دارد و عمل میشود . دومین صفت کورش عد و گسترش عدالت و حق بود .

دیودور سیسیلی نوشته است که 3000 شتر از شوش آورده شد تا اسکندر طلاها و خزانه پادشاهی ایران را تخلیه کنند . شاهنشاهی ایران مملو از طلا و جواهرات بود و به راستی ایرانیان ثروتمندترین قوم منطقه بودند .

استرابون جغرافی دان معروف درباره شیوه آموزش جوانان ایرانی

جوانان ایران در زمان شاهنشاهان هخامنشی از 5 سالگی تا 24 سالگی آموزشهای تیر اندازی - نیزه افکنی - اسب دوانی و راست گویی میدیدند . مربیان آنان را در جایگاهی ویژه گرد می آوردند و پیش از طلوع خورشید با شیپوری آنان را گرد می آوردند . فرمانده یک گروه جوان 50 نفری به عهده یک شاهزاده یا یک فرمانده مدبر بوده است . آنان در دشت ها و کوهها در برابر خورشید - سرما - گرما دوره میدیدند و خوراک روزانه آنان نان گندم و نان جو و گوشت کباب - تره تیزک و آب بود .

افلاطون در کتاب الکبیادس یکم

کودکان پارسی از 7 سالگی در نزد آموزگاران خود دوره می دیدند . بعد از اینکه به سن 14 سالگی رسیدند استادان آنان از آموزگاران شاهنشاهی انتخاب میشد و دوره های پیشرفته را آموزش میدیدند . اینان ( پارسیان ) ذاتا دادگرترین - میانه روترین و دلیرترین مردمان هستند . آموزگار نخست به آنان تعالیم زرتشت را آموزش میدهد . آموزگار دوم دادگری و روش نیک در سراسر زندگی را به آنان آموزش میدهد . آموزگار سوم میانه روی - دوری کردن از خوی خودپسندی و چیره شدن به شهوات و امیال شخصی را به آنان آموزش میدهد . آموزگار چهارم دلیری و قدرت را به آنان آوزش میدهد .

مسعودی

بهرام گور از آنجایی که رغبت زیادی به دین زرتشت داشت بر نگین انگشتری اش نقش بسته بود " کردار نیک مایه ستایش است ".

گزنفون تاريخ نگار نامدار يوناني

ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود . سه دلیل را برایش پیدا کردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است .

هرودوت

از هر ده هزار نفر ایرانی یک نفر هم در زیبایی و برازندگی اندام شایسته تر از خشیارشا نبود .

کنت دوگوبینو فرانسوی به نقل از کتاب ایران باستان

شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت . او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد .

یوستینوس

شاهنشاهان اشکانی بر روی اسبان خود همیشه در حرکت بودند . روی اسبان خود جنگ میکردند . روی اسبان خود شام و نهار میخوردند . روی اسبان با یکدیگر گفتگو میکردند .

کتاب تاریخ آمیانوس مارسلینوس

در نبردی که در سال 359 بعد از میلاد میان کنسنانتین امپراتور روم و ارتش شاهنشاهی ایران صورت گرفت فریادهای بلندی از دو لشگر شنیده میشد . یونانیان فریاد میکردند قیصر سرور گیتی است . ولی ایرانیان با قدرت زیاد برای اتحاد ارتش شان فریاد میزدند : سان سان ( = شاهنشاه ) و پیروس ( = پیروز ) . به معنی شاهنشاه پیروز است . ریشه جاوید شاه از همین سخن است .

نیکلای دمشقی

کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت . این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود .

استرابون

شاهنشاهان ایران دانشمندترین مردمان را برای دادن آموزش به مردم برمیگزیدند . آنان افسانه های نیاکان خود را با دانش و کارهای مورد پسند یزدان پیوند میزدند و به مردم آموزش میدادند .

کورتیوس روفوس Curtius Rufus

اوکساترس شخصا در نبردی که با ایرانیان داشتیم در سال 333 پیش از میلاد شرکت داشت و اینچین ایرانیان را توصیف کرد : شاهنشاه ایران در میدان جنگ در راس سپاه ایران قرار داشت . او در چیره دستی هنگام بکار بردن نبروی نظامی از دیگران برتری داشت و دلاوری اش مشهود و غیر قابل انکار بود . گرداگرد شاهنشاه پارسیان سربازان وی بودند که با رشادت جان میدادند و به خاک می افتادند .

پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان

در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است . زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چنیدن دهه ای ایران مایه شگفتی است . آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست .

آمیانوس مارسلینوس ( مورخ مشهور رومی که در سال 400 میلادی درگذشت )

شاپور دوم شاهنشاه ایران که بنابر قوانین کشوری میتواند در جنگها شرکت نکند و سربازان و فرماندهانش را به میدان نبرد بفرستد برای نخستین بار همانند سربازان عادی در میدان نبرد (در کنار رود دجله ) با ما جنگید . با اینکه بسیاری تلاش میکردند او را در مخفی کنند تا دیده نشود ولی از دور به وضوح قابل رویت و شناسایی بود و برای همین سیل تیرها روانه شاهنشاه میشد . با اینکه نبرد بهنفع ما پیش میرفت و تک تک سربازان ایران در جلوی دیدگان شاهنشاه کشته میشدند ولی او از دیدن این جنازه ها کوچترین عقب نشینی نکرد ولی سرانجام فرمان داد تا مکثی در جنگ بشود .

سرپرسی سایکس در کتاب ایران باستان

در شاهنشاهی کورش زیبایی - مردانگی - شجاعت - قهرمانیت - عدالت به عیان دیده شده است . وی هیچگاه عیاشی نکرد . کاری که اکثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادی هایی که داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افکاری داشت که به راستی متعلق به تاریخ نبوده است .

پرفسور کریستن سن

فلیپ عرب امپراتور روم سرزمین های ارمنستان و و بین النهرین را برای شاهنشاهی شاپور اول به رسمیت شناخت . شاپور اول با استفاده از اسیران رومی که در "اسا" نصیب وی شده بود به جندی شاپور رفت و با نیروی اسیران رومی سد سنگی عظیمی ( به نام شادروان = خوش رفتار ) بنا کرد که بقایای آن هم اکنون نیز مشاهده میشود . این سد کمک بسیاری به کشاورزان منطقه نمود و خشکسالی های سالانه را کاهش داد و در ضمن آب کارون را هم بالاتر از سطح همیشه گی اش نگهداشت . وی برای آبادانی ایران چندین شهر را با استفاده از نیرو های اسیر شده بازسازی کرد . اقدامات او برای مردمش ستایش کننده بود زیرا امپراتوری روم را که چندین سال به ایران حمله میکرد را از پای در آورد و کاری کرد که والرین بر پای وی زانو زد. این نقش که در راههای فارس نقش بسته است مایه مباهات ایرانیان است .

ابوالصلت ثقفی شاعر نامدار عرب

چه کسی مانند کسری است که شاهنشاهان ایران به فرمان او بودند و چه کسی مانند وهرز ( فرمانده ارتش ایران ) است ؟ در روز نبرد به هنگامی که خشمگین میشد چه نیکو همراه سپاه خود روانه نبرد میشد . مانند آنان در میان مردم دیگر ندیدیم .

سرتماس هربرت شاعر و نویسنده مشهور انگلیسی در قرن 17

تخت جمشید یا پرسپولیس از لحاظ عظمت و ثروت و نعمت در دنیا بی نظیر بوده است . دون گاسیاس دو سیلوافیگوروا سفیر فلیپ سوم پادشاه اسپانیا در سال 1619 که به دربار شاه عباس دعوت شده بود میگوید : این کاخ از کاخهای روم بسیار با عظمت تر است و بدون اغراق یگانه بنای امروز است که با عظمتی کامل ( با اینکه این کاخ دچار آتش سوزی مهیبی شده بوده است ) باقی مانده است و به نظر من صنعت و کار بشر و طبیعت دست به دست هم دادند و معنی و مفهوم عظمت را به معنای واقعی ظاهر ساختند .

آمیانوس مارسلینوس مورخ رومی

شاهنشاه اردشیر دراز دست ( 465-424 پیش از میلاد ) پادشاه توانمندی بود که ما به او لقب مرد بلند را دادیم ( لانگ من ) . وی کوشید تا قوانینی که در آن روزگار رایج بود مانند دست بریدن و گوش بریدن و دست بریدن گناهکاران را از میان ببرد و به جای آن قوانین مجازات انساندوستانه را جایگزینش کند . این کار وی بی سابقه بود .

پرفسور کریستن سن ایران شناس مشهور اتریشی

شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه جوان مرد بوده است . این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده میشده . در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر سرلوحه دولتش بوده است . که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است .

پرفسور گیریشمن

در نظام شاهنشاهی ایران باستان هر شهربان دارای دبیری می بوده است که او ناظر و رابط بین او و شاه بزرگ را داشته است . در شهربانان و فرمانداراران احتمال اینکه خطایی کند و به مردم ظلم نماید زیاد بوده است . به همین دلیل هرزگاهی از طرف دولت مرکزی امپراتوری ایران افرادی به نام چشم و گوش شاه در میان عامه مردم نفوذ میکردند تا خائنین و ظالمین به مردم را شناسایی کنند . این کار را دبیران کنترل کننده شهربانان نیز گزارش میکردند .

کتاب تاریخ تمدن

شاهنشاهی ایران باستان بر اساس آزاد منشی و احترام به معتقدات مذهبی ملتهای گوناگون امپراتوری ایران پایه ریزی شده بود . این حرکت باعث یک انقلاب عظیم فرهنگی و معنوی در جهان شد که شیوه زیستن مسالمت آمیز ملتهای گوناگون را به ما آموزش میدهد . شاهنشاهی هخامنشی نمونه بارز آن است .

آلبر شاندور فرانسوی در کتاب شاهنشاهی کورش بزرگ

کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود . برای کسی که دشمن خودش بود . او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و او آمده است که به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد . در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های خطا کار و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد .

پروکوب درباره شاهنشاه یزدگرد

آرکادیوس امپراتور روم شرقی فرزند نابالغ خود به نام تئودوزیوس را به یزدگرد یکم سپرد و از او درخواست کرد که از فرزندش نگهداری کند و به او فنون نظامی - شهریاری - اجتماعی - اخلاقی را آموزش دهد و به گفت زیرا او باید بعد از من بر تخت بنشیند . یزدگرد که در آن روزگار به جوانمردی و شهریاری مقتدر مشهور بود خواهش او را با جان پذیرفت و سپس با کشور بیزانس صلحی برقرار شد و از تعهد شد که از منافع یکدیگر دفاع نمایند .

پروکوب درباره شاهنشاه قباد

پس از پیروزی قباد بر امپراتوری روم - شهر " آمد " به تسخیر ایرانیان در آمد . شروع کننده این جنگ رومیان بودند و به همین دلیل پس از محاصره شهر و حمله ایرانیان به آنجا در ابتدا خونریزی و کشتار شروع شد ولی بعد از ساعتی شاهنشاه ایران یکی از مردان روحانی آن شهر را دید . او مرد کهنسالی بود که به شاهشناه ایران گفت : این رسم شاهی نیست که شکست خوردگان را بکشی . شاهنشاه قباد گفت چرا با من به نبرد برخواستید ؟ زیرا این دست خداوند بود که شهر ما بدست دلیری چون تو فتح شود . بعد از این سخنان قباد دستور داد که با احدی بد رفتاری نکنند و طبق گفته پروکوب فقط یک ساختمان در شهر ویران شد و اسیران روانه ایران شدند که بعد از چندی به فرمان شاهنشاه قباد با یک بخشش در خور پادشاه ( ( Philanthropia آنان به میهن خویش بازگشتند . شهر کنستاتین نیز مانند شهر آمد بعد از محاصره سپاه ایران مشمول بخشش قرار گرفت و مردم شهر که از محاصره به قحطی رسیده بودند با خوار و بار ارتش ایران سیراب شدند و از مرگ نجات یافتند . ( به سال 530 میلادی )

درباره رفتار داریوش با فرزند فاتح ماراتن - از کتاب داریوش بزرگ

فنقیان فرزند بزرگ فاتح ماراتن که "متی اوخوس" نام داشت و پدرش "میلتیادس" داریوش بزرگ را شکست داده بودند را اسیر کردند و به نزد شاهنشاه داریوش در شوش بردند . آنان به این خیال که به پادشاه ایران خوش خدمتی کرده اند در انتظار مجازات وی بودند . ولی داریوش بزرگ او را با خوشرفتاری پذیرفت و به او خانه و زمینی بخشید و یک هسمر ایرانی به او داد و او بعد از آن ساکن ایران شد و زندگی راحتی را سپری کرد .

پناهندگی 7 تن از فلاسفه یونان به ایران

پس از تعطیل شدن آکادمی آتن که تعصب دینی بسیاری را در پی داشت در سال 529 میلادی 7 تن از بزرگان فلسفه یونان ناگزیر به فرار شدند و به درباره ایران پناهنده شدند . شاهنشاه انوشیروان که خود یکی از دوستداران فلسفه افلاطون و ارسطو بود این هفت تن ( داما سکیوس - سیملی کیوس - اویلامیوس - پریسکیانوس - هرمیاس - دیوگنس - ایزی دوروس ) را به شادی پذیرفت و به آنان خانه و مستمری داد . پس از معاهده صلح میان انوشیروان و رومیان در قرارداد گنجانده شد که این هفت تن جزوی از میهمانان ما هستند و شما در برابر آنان مسئولیت دارید و آنان مصونیت سیاسی دارند و دولت روم حق آزاد و اذیت آنان را ندارد .

فردریش ویلیهام نیچه فیلسوف آلمانی درباره برگزیدن نام زرتشت

راست سخن گفتن و تیر و کمان نیکو بکار بردن نزد آن ملت هم گرامی و هم دشوار می آید . ملتی ( پارسیان ) که پیدایش نام من از اوست . نامی که نزد من هم گرامی و هم دشوار است .

هرودوت از دستگاه قضایی شاهنشاهی میگوید

در افراد تکشیل دهنده دادگاه پارسیان از افرادی استفاده میشد که از ایرانیان بلند مرتبه بودند . آنان تا زمانی بر کار خود ابقا میشدند که خلاف قانون عمل نمیکردند . آنان در دادن رای قوانین نیاکان خویش را در نظر میگرفتند و رای را با در نظر گرفتن قوانین دولتی صادر میکردند .

نامه موبد تنسر درباره قوانین پادشاهی ایران

جرم ها در ایران به سه دسته تقسیم شدند : جرمهایی که بر ضد دین باشد - جرمهایی که بر ضد شاهنشاه باشد - جرمهایی که بر ضد مردم باشد . پادشاه و قوانین دینی مبنای تشکیل این قانون است . پیش از این هرکس بر ضد دین برمیخواست کشته می شد . اما امروز در زندان بسر میبرد . دادگاه تشکیل میشود و نسبت به گناهش محاکمه میشود . پیش از این هر کس در دادگاه حقیقتی را انکار میکرد و سوگند به دروغ میخورد کشته میشد . اما امروز مرز میان نرمی و درشتی مشخص شد . نرمی زیاد باعث گستاخی و هرج و مرجی در کشور میشود و تندی زیاد باعث ترس و وحشت مردم از دولت . از این پس زمانی قصاص اجرا میشود ( بریدن دست در برابر دست - ضخم در برابر ضخم - ضربه در برابر ضربه ) که شخص برای بار دوم این کار را کرده باشد . بزه کار بار نخست محکوم به پرداخت جزای نقدی و اخطار میشود و اگر بار دوم همان گناه را کرد در دادگاه محکوم نهایی خواهد بود .

کارنامه نوشیروان

یکی از سپهسالاران ایران قصد ساخت استراحتگاه شاهی در آذربایجان کرد . پس زمینهای مختلفی را خریداری کرد تا رسید به زمین پیر زنی . زن گفت من زمین را نخواهم فروخت . سپهسالار زمین را به زور از وی گرفت . بر این حدیث 2 سال بگذشت . نوشیروان عزم شکار در آذربایجان کرد . پیرزن به نزدیک پادشاه آمد و دادخواهی گذشته کرد . نوشیروان به غلامش فرمان داد سپهسالار را پیدا کند . او را به نزد نوشیروان آوردند و به دستور او پوست از تنش جدا کردند و در سر درب شهر آویختند . سپس نوشیروان گفت بدانید که من به گزاف سخن نگفته بودم که به عدالت رفتار خواهم کرد . بدانید که من با ستمکاران تنها با شمشیر رفتار خواهم نمود و میش و بره را از گرگ محافظت خواهم نمود . بدانید که من دستهای مفسدان را کوتاه خواهم نمود و جز با عدل و داد رفتار نخواهم کرد . سپس به پیر زن گفت آن ملک و زمینهایی که با زور از تو خریداری شده بود به تو بخشیدم .

هرودوت درباره داریوش بزرگ

روزی که داریوش از سربازان گارد شاهنشاهی بود در بازار قدم میزد و با سیلوسون برخورد کرد . سیلوسون برادر پویکرات دیکتاتور ساموسی بود . سیلوسون قبای قرمز رنگی بر تن داشت . داریوش به نزد وی رفت تا قبا را خریداری کند . ولی سیلوسون آن را بدون پول به وی هدیه داد . بعدها که داریوش به مقام شاهنشاه بزرگ منطقه شناخته شد سیلوسون به دربار وی رفت . پادشاه او را به یاد آورد و گفت زمانی که من هیچ قدرتی نداشتم تو به من نیکی کردی پس دستور داد که به او طلا و جواهرات دهند تا دیگران را تشویق به کردار نیک کند . ولی سیلوسون گفت من هیچ نمی خواهم و تنها آمده ام تا شهر ما ساموسی را از دست دیکتاتور " اروی تس " نجات دهی . سپس داریوش لشگری به فرماندهی اوتانس به همراه وی عازم آنجا کرد و در نهایت یک جزیره به سیلوسون داده شد تا مردم شهر را به انجا منتقل کنند تا زندگی راحتی داشته باشند .

ثعالبی

نوشیروان چنین گفت : آبادانی همچون زندگی است .

هرودوت

پارسیان ( در زمان شاهنشاهی هخامنشی ) دروغ گويي را بدترين عيب مي دانستند. و براي آنكه ناگريز به انجام اين كار زشت نشوند حتي از وام خواستن نيز خودداري مي كردند، چرا كه ممكن بود وامدار به جهتي ناگزير به دروغگويي شود. آنان از آداب دهان افكندن در آب و در رهگذرها و در نزد ديگران اباء داشتند و آن را امری بسیار نکوهیده می پنداشتند . در آب روان دست و رو نمي شستند و آنرا به ناپاكي نمي آلودند. ايرانيان كهن فرزندان خود را از دوران كودكي به ورزش هايي مانند دويدن، تحمل سرما و گرما،‌بكار بردن سلاح هاي گوناگون، سواري و ارابه راني عادت ميدادند و بزرگترين صفات آنان مردانگي، رشادت ودلاوري بود. از ديگر ويژگيهاي ايرانيان محترم داشتن همسايه بود، به كساني كه در راه نگهداري ميهن و حفظ كشور خدماتي عرضه داشته بودند، پاداش هاي بزرگ مي دادند. از رشوه گيري ،‌ دزدي و تصرف در مال ديگران خودداري مي كردند. از پرخوارگي و شكم پرستي پرهيز داشتند. به هنگام راه رفتن چيزي نمي خوردند. و شكار را به اعتبار جنبه ورزشي آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگي ايرانيان آن زمان جنبه عملي پيدا كرده بود و همين مساله مهم سبب برجسته تر شدن ويژگي هاي اخلاقي آنان نسبت به اقوام ديگر مي شد

بن مایه :

شاهنشاهی پارتیان : خاورشناس روسی دیاکونوف

تاریخ و تمدن ایران : پرفسور هانری ماسه - رنه گروسه و انجمن باستان شناسی اروپا و فرانسه

تاریخ ایران باستان : حسن پیرنیا

شاهنشاهی ساسانیان : پرفسور آرتورکریستن سن

شاهنشاهی کیانیان : پرفسور آرتورکریستن سن

نادرشاه : جونس هنوی

ایران از آغاز تا اسلام : پرفسور گیریشمن

آرمانهای شهریاران ایران باستان : دلفگانگ گنادت

نبردهای ایران و روم : پروکوپیوس

ایران ساسانی : ولادیمیر گریگورویچ لوکونین

ایران در شرق باستان : پرفسور هرتسفلد

ایرانشهر : موسی خورنچی مورخ ارمنی

تاریخ هرودوت : هرودوت مورخ یونانی - جرج راولین سن

فارس نامه : ابن بلخی

تاریخ آگاسیس : آگاسیس

آناباسیس : گزنفوفن

تاریخ ایران : ژنرال سرپکسی سایکس

تمدن ایران خاوری : ویلهلم گیگر

شاهنشاهی هخامنشی : مانویل کوک

مروج الذهب : مسعودی

کوروپدیا : زندگی کوروش بزرگ - مورخ یونانی گزنفون


گردآوری و پژوهش از ارشام پارسی