۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کندخراب
بردولت آشیان شما نیز بگذرد

بادخزان نکبت ایام ناگهان
برباغ وبوستان شما نیزبگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام
بر حلق وبر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان دربقانکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت ورفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آنکس که اسب داشت غبارش فرونشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت زناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان به تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل زگلستان شما نیز بگذرد

آبیست ایستاده در این خانه مال وجاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

سیف الدین فرغانی

من هیچ نگفتم

نخست برای گرفتن کمونیست ها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگرها و اعضای سندیکاها آمدند
من هیچ نگفتم
سپس برای گرفتن کاتولیک ها آمدند من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود

برشت

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

آی آدم ها

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!

●●●

آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!


●●●

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

دین از نگاه جمعی از بزرگان

یک فیلسوف تابحال هرگز یک روحانی را نکشته است، در حالیکه روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند..
"دنیس دیروت"

وقتی که مردم بیشتر آگاه میشوند، کمتر به روحانی و بیشتر به معلم توجه میکنند.
"رابرت گرین اینگر سول"

ادیان همه مانند یکدیگرند، مبتنی بر افسانه ها و اسطوره ها هستند.
" توماس جفرسون"


دین بهترین وسیله برای ساکت نگه داشتن عوام است.
"ناپلئون بناپارت"

وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمینهایمان را داشتیم، پنجاه سال بعد، ما در دست کتاب های مقدس داشتیم و آنها در دست زمین های ما را داشتند.
" جومو کیانتا"


مذهب تنها برای بردگی انسان ها خلق شده است.
"ناپلئون"

روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبیعى دو جنس حساسیت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد..
"سوزان ارتس"

کشیش ها مى گویند که آنها به مردم بخشیدن و خیریه را مى آموزند.. این طبیعى است. چون آنها از پول صدقه مردم زندگى مى کنند. همه گداها مى آموزند که مردم باید به آنها پول بدهند.
"رابرت گرین اینگر سول"

قسمتهایى از انجیل را که من نمى فهمم ناراحتم نمى کنند، قسمتهایى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند.
"مارک تواین"

به من بگو قبل از تولد کجا بوده ای تا به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت.
"نیچه"

مذهب مردم را متقاعد كرده كه : مرد نامرئی در آسمانها زندگی میكند كه كه تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد ، لحظه به لحظه آن را . و این مرد نامرئی لیستی دارد از تمام كارهایی كه تو نباید آنها را انجام دهی و اگر یكی از این كارها را انجام دهی ، او تو را به جایی میفرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتی است و باید تا ابد در آنجا زندگی كنی ، رنج بكشی ، بسوزی و فریاد و ناله كنی ... ولی او تو را دوست دارد !
" جورج كارلین"

ایمان یعنی این كه نخواهی بدانی واقعیت چیست .
"نیچه"

یكی از بزرگترین تراژدی های بشریت این است كه اخلاقیات بوسیله دین دزدیده شده است .
" آرتور سی كلارك "

مذهب ، آه خلق ستمدیده است ، قلب دنیای بی قلب و روح شرایط بی روح . مذهب افیون توده هاست .
"كارل ماركس"

آنجا كه علم پایان می یابد ، مذهب آغاز میگردد .
" بنجامین دیزرائیلی"

دین افساری است که به گردنتان میاندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمیشوند ،باشد که رستگار شوید
" کائوچیو"

اولین روحانی یک شیاد بود که به یک ابله رسید
"والتر

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

خدایا تا به کی ساکت نشینم

خدایا تا به کی ساکت نشینم / من این ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّات عالم منترِ توست / تمامِ حقّه ها زیرِ سرِ توست

چرا پا توی کفش ما گذاری؟ / چرا دست از سرِ ما بر نداری؟

به دستِ توست وُسع و تنگ دستی / تو عزّت بخشی و ذلّت فرستی

تو این آخوند و ملاّ آفریدی / تو تویِ چرت ما مردم دویدی

خداوندا مگر بی کار بودی / که خلق مارِ در بستان نمودی؟

چرا هر جا که دَأبی زشت دیدی برای ما مسلمانان گزیدی

میان مسیو و آقا چه فرقست / که او در ساحل این در دجله غرقست

به شرعِ احمدی پیرایه بس نیست؟ / زمانِ رفتن این خار و خس نیست؟!

بیا از گردنِ ما زنگ وا کن / ز زیرِ بارِ خر ملّا رها کن

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

حکومت مذهبی از دید شریعتی

نوابغ معمولا کمی از دیوار زمان جلو تر حرکت می کنند. نظر شریعتی راجع به حکومت دینی:
به نظر شما این نوع حکومت برامون آشنا نیست؟


" حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی ، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است ، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می داند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند . یک زعیم روحانی خود را بخودی خود زعیم میداند ، به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین ، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم
؛ بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا می داند ، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی دهد بلکه رضای خدا را در آن می پندارد . گذشته از آن ، برای مخالف ، برای پیروان مذاهب دیگر ، حتی حق حیات نیز قائل نیست . آنها را مغضوب خدا ، گمراه ، نجس و دشمن راه دین و حق می شمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل الهی تلقی می کنند. "

آموزش عبور از فیلتر2

این روش رو بهش HTTP Tunnel می گن، از SSL پشتیبانی می کنه و اصلا سرعت اینترنت رو پایین نمیاره، هر سرویسی رو هم که از اینترنت حذف کنن باز هم شما می تونین ازش استفاده کنین. برای فیس بوک و دنباله و بالاترین هم بسیار عالیه.
مکانیزم این آنتی فیلتر به این صورته که شما با آپلود کردن چند تا فایل روی یک سرور خارج از ایران و اجرای این نرم افزار روی سیستم خودتون یک تونل ارتباطی بین خودتون و اون سرور ایجاد می کنین و از اینترنت اون استفاده می کنین. این روش بسیار کارآمده و تحت هیچ شرایطی مخابرات نمی تونه جلوشو بگیره، در بدتیرن حالت شما باید سرور رو عوض کنین.
این آنتی فیلتر هندی اسمش India Webproxy که می تونین از اینجا دانلودش کنین
واسه اجرا کردنش هم به JAVA RUN TIME دارین که اونم میشه از اینجا دانلود کرد.
بعد از نصب جاوا و unzip کردن India webproxy باید محتویات فولدر PHP (Server module) را روی یک سرور که از php پشتیبانی کنه آپلود کنین.
اگر خودیتون هم هاست دارین ازش استفاده نکنین، هاست های رایگان مناسب ترن.
چند تا از سایت ها رو که این امکان رو دارن و رایگان هم هستن معرفی می کنم:
www.exofire.net
www.x10hosting.com
www.free-web-host.me

مراحل:
1- باید هر دو برنامه را دانلود کنید
India Webproxy
JAVA RUN TIME
2- یک اکانت دریکی از سایت های معرفی شده بسازید.این سایت ها به شما یک زیر دامنه خواهند داد مثل: example.x10hosting.com
3-وارد پنل اکانتی که ساخته اید بشوید و در قسمت FileManager داخل فولدر public-html و یا www محتویات فولدر PHP (Server module) را که عبارت اند از tutorial.php و TestMyServer.php و php.ini را آپلود نمایید.
4- فایل IndiaWebProxy.jar را از داخل فولدر setup اجرا کنید.
5- روی دکمه ی setting کلیک کنید.
6-درقسمت (PHP)webserverIP نشانی اکانتی را که ایجاد کردید وارد کنید.مثالexample.x10hosting.com
7- در قسمت PHP)File full URL نشانی فایلی که آپلود کردید را وارد کنید.
مثال: http://example.x10hosting.com/tutorial.php

8- تنظیمات مرورگر:

فایرفاکس :
Tools>>Options>>Advanced>>Network>>Settings
بر روی Manual Proxy کلیک کنید و برای HTTP Proxy نشانی 127.0.0.1 Port 6050 و برای SSL Proxy نشانی 127.0.0.1 Port 6051 را وارد کنید. بر روی OK کلیک کنید.


IE:
Tolls>>Internet Options>>Connettions>>LAN Settings
در اینجا قسمت Use Proxy server for Lan را فعال کنید و سپس بر روی Advansed کلیک کنید.
برای HTTP نشانی 127.0.0.1 Port 6050 و برایSecure Proxy نشانی 127.0.0.1 Port 6051 را وارد کنید.بر روی OK کلیک کنید.

9- در نرم افزار india webproxy روی Start کلیک کنید .


نکته:
1- برای هربار شروع یک بار روی Setting کلیک کنید و سپس در پنجره ی setting بر روی Save &Close کلیک کنید.
2-در قسمت Setting به هیچ قسمت دیگری کاری نداشته باشید.


اگر کسی سوالی داشت تو نظرات بپرسه.

امیدوارم شاد باشید.

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

حرف های جالب جواد اطاعت

روزنامه ها را که تعطیل می کنید . تلوزیون خصوصی را ممنوع کردید . نماینده های مجلس را رد صلاحیت می کنید . دو هزار نفر را رد صلاحیت کردید که دیگر این طوری حاکمیت ملت اتفاق نمی افتد . تظاهرات آزاد است اما شما اجازه تجمع برای اعتراض نمی دهید پس شما به من بگو ما باید چکار کنیم . یه راه برای اعتراض کردن به من نشان بده آقای زاکانی .... مشکل اقتصادی مردم بخاطر این است که شما نماینده های واقعی مردم را رد صلاحیت می کنید و نماینده واقعی مردم به مجلس نمی رود . من در انتخابات از موسوی حمایت کردم و به این حمایت افتخار می کنم/ بنده مانند برخی اصولگرایان (توکلی،افروغ،مطهری) منتقد نیستم بلکه مخالف هستم!/ انقلاب مخملی در کشوری هست که استبداد موجوده، پس شما هم با طرح انقلاب مخملی قبول کرده اید که کشور دارای استبداد هست / بنده در انتخابات مجلس 7 ام رد صلاحیت شدم/ دست زدن و سوت زدن هتک حرمت عاشوراست، اما زدن و کشتن مردم نیست؟؟/ من اعتراض مردم را فراتر از انتخابات میدونم و همچنین تعداد معترضان را بیشتر از تعداد موجود در خیابان ها/

شاید بعضی از دوستان فکر کنن نمایش باشه اما:
کدوم کار حکومت تو این 7 ماه عاقلانه از روی تدبیر بوده که این باشه، واسه مناظره های انتخاباتی هم همینو می گفتن، اما در عمل نتیجش اونی نشد که می خواستن، مطمئن باشید ازینکه از کشته شده های روز عاشورایی که صداوسیما در تلاش برای توجیهش بود حرفی زده بشه، چیزی نصیب دولت نمیشه. این حرف ها رو تو هیچ روزنامه ای نمیشد چاپ کرد.
بسیار خوشحالم که دشمنان ما افراد بی تدبیر و کم سوادی هستند.

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

آفرین بر شما آقای لاریجانی، چه خوبه که هر اتفاقی رو بعد از وقوعش خبر دارید!!!

آفرین بر شما آقای لاریجانی، چه خوبه که هر اتفاقی رو بعد از وقوعش خبر دارید!!!
البته جزین هم از شما انتظاری نیست.
بگذارید من هم خبر از واقعه ای بشما بدهم،
همین آینده نزدیک را می بینم که شما را از قدرت نامشروعتان به زیر کشیده اند و باید پاسخ گوی تمام جرم هایی که علیه این مردم انجام شده است و شما دخالت داشته اید باشد.
شما ریاست مجلسی را دارید که نه تنها در قبال خون بی گناهان سکوت کرد، بلکه مانند همیشه از خونریز حمایت نمود.
آن روز را می بینم که باید تاوان تمام اشتباهاتتان را بدهید.

تا آن روز
بدرود

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

آقای کواکبیان، شما از یک سو دم از جنایات کهریزک و شهرک سبحان میزنید و از بی عدالتی شکوه داری، و از سوی دیگر هم خود را مرید و پیرو ولایت فقیه می دانی. به راستی در سخنانت می توان اثری از صداقت دید؟ در منطق شما از یک طرف مقتول مظلوم است و بی گناه و از طرف دیگر قاتل معصوم و نماینده ی خدا.
کدام ولایت را اصلی ترین رکن قانون می دانی؟ جناب کواکبیان، شما هم در نداشتن صداقت و منطق کم از همتای کیهانی خود ندارید، هرچند هویت و شخصیت شریعتمداری گویای ذات درونی اوست ولی شما به عنوان یک اصلاح طلب! و منتقدی حامی حقوق مردم در برنامه شرکت داشتید. شرکت در برنامه ای که حتی مجری هم به گفته ی خودتان بی نظر و بی طرف نیست.
آقای کواکبیان، نیکوتر است که موضع خودتان را صریحانه و به دور از هرگونه مصلحت اندیشی بیان کنید. "در نبرد حق و باطل، هرکه در جبهه ی حق نجنگد، از سربازان جبهه ی باطل است. خواه به نیایش باشد و خواه به خبط و گناه".

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

بر تواضع های دشمن تکیه کردن ابلهیست ، پای بوس سیل ویران می کند دیوار را


مطمئن باشیم رژیمی که در پیش چشمان من و شما انسان ها را به خاک خون می کشد و سپس دست خون آلودش را پنهان می کند و همه چیز را دسیسه و نیرنگ و فریبکاری می نامد و شاهد را قاتل می نامد و قاتل را مظلوم، سخنی برای من و شما نمی تواند داشته باشد که قانع شویم حقیقت بر زبان می آورد و برای راستی و عدالت و صلح تلاش دارد.
اگر این سخنان قبل از وقوع این جنایت ها بود شاید می شد درباره ی آنها اندکی تامل کرد، اما کنون که سنگفرش خیابان ها از خون عزیزان ما رنگین است و عده ای را در بند دارند و عده ایی بر دار، چگونه می توان فریفته ی حرف های مظلوم نمایانه ی صاحبان قدرت شد.
چگونه می توان دل به حرفهای آنان خوش داشت و نگاه معصومانه کشته شدگان را به خاطر نیاورد. چگونه می توان شاهد آن طوفان های قهر بود و دل به این آرامش کاذب سپرد، این بار نمی شود، حتی اگر بخواهم هم نمی توانم سخنان شما را اندکی هم به واقعیت و حقیقت نزدیک بدانم.

مدتیست در سایت های اطلاع رسانی فارسی زبان بحث هایی مانند برخورد با حجاب اجباری و یا تصمیمات سریع و شتابزده دیده می شود، و یا توجه به مسائلی که تمرکز ما را نسبت به مسئله اصلی کمرنگ می کند.مانند استعفای حسینیان و یا حرف های علی مطهری.
برخی این حرف ها را حربه و دیگران عقب نشینی قلمداد می کنند. بحث بر درستی و نادرستی حرف ها و نظرها نیست چراکه هردو از سرعت ما برای رسیدن به هدف خواه کاست. این جنبش برای رسیدن به اهدافش تنها به اتحاد و همبستگی نیاز دارد و این قدرتیست که اندامهر دیکتاتوری را به لرزه می افکند.

به عنوان یکی از کوچکترین افرادی که در این جنبش حضور دارند به نظرم نمی رسد که از این بحث ها بتوان راه را برای رسیدن به آزادی فراهم کرد.

اکنون ایرانیان ،از هر قوم و نژاد و فرهنگی و مذهبی که باشند بیش از هر زمان دیگری نیاز به با هم بودن دارند.
به امید ایرانی آزاد

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

پوستینی کهنه دارم من

پوستینی کهنه دارم من
یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبار آلود
سالخوردی جاودان مانند
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود

جز پدرم آیا کسی را می‌شناسم من
کز نیاکانم سخن گفتم؟
نزد آن قومی که ذرات شرف، در خانه‌ی خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم

جز پدرم آری
من نیای دیگری نشناختم هرگز
نیز او چون من سخن می‌گفت
همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم
کاندر اخم جنگلی، خمیازه‌ی کوهی
روز و شب می‌گشت، یا می‌خفت

این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ
تا مُذهّب دفترش را گاهگه می‌خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می‌افتادش اندر دست
در بَنان درفشانش کِلک شیرین سِلک می‌لرزید
حِبرش اندر مَحبَر پر لیقه چون سنگ سیه می‌بست
زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد بر می خاست:
«هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس
ماه نو را دوش ما، با چاکران، در نیمه شب دیدیم
مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید
در کدامین عهد بوده ست اینچنین، یا آنچنان، بنویس»

لیک هیچت غم مباد از این
ای عموی مهربان، تاریخ!
پوستینی کهنه دارم من که می‌گوید
از نیاکانم برایم داستان، تاریخ

من یقین دارم که در رگهای من
خون رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت:
«کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست»

پوستینی کهنه دارم من
سالخوردی جاودان مانند
مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم، که شب تا روز
گویدم چون و نگوید چند

سالها زین پیشتر در ساحل پر حاصل جیحون
بس پدرم از جان و دل کوشید
تا مگر کاین پوستین را نو کند بنیاد
او چنین می گفت و بودش یاد
داشت کم کم شبکلاه و جبّه‌ی من نو ترک می‌شد
کشتگاهم برگ و بر می داد
ناگهان توفان خشمی با شکوه و سرخگون برخاست
من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد
تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم
پوستین کهنه‌ی دیرینه‌ام با من
اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز
هم بدان سان کز ازل بودم

باز او ماند و سه پـ .ـستان و گل زوفا
باز او ماند و سکنگور و سیه دانه
و آن بایین حجره زارانی
کآنچه بینی در کتاب تحفه‌ی هندی
هر یکی خوابیده او را در یکی خانه

روز رحلت پوستینش را به ما بخشید
ما پس از او پنج تن بودیم
من بسان کاروانسالارشان بودم
کاروانسالار ره نشناس
اوفتان، خیزان
تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم

سالها زین پیشتر من نیز
خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد
با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد
«این مباد! آن باد!»
ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست

پوستینی کهنه دارم من
یادگار از روزگارانی غبار آلود
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود

های، فرزندم
بشنو و هُش‌دار
بعدِ من این سالخورد جاودان مانند
با بَر و دوش تو دارد کار
لیک هیچت غم مباد از این

کو ،کدامین جبّه‌ی زربَفت رنگین می‌شناسی تو
کز مُرَقّع پوستین کهنه‌ی من پاکتر باشد؟
با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
که‌ام نه در سودا ضرر باشد؟

[لاله جانم]
آی دختر جان!
همچنانش پاک و دور از رقعه‌ی آلودگان می‌دار
مهدی اخوان ثالث

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

من هم از محاربان دین شما هستم

من محاربم، زیرا در دین من کشتن و تجاوز جرم است، خدای من از اشک یک مادر عرشش می لرزد و با آه یک کودک آسمانش فرو می ریزد، من محاربم، زیرا کسی را به جرم عقیده مخالف مستحق مرگ نمی دانم، زیرا انسانیت را شریف تر از آن می دانم که بخواهم با دروغ و نیرنگ برای مادیات این دنیا تلاش کنم، من محارب زیرا که می بینم، می فهمم و نمی توانم چشمانم را برای آسودن بر جنایت های شما ببندم، نمی توانم ندا را فراموش کنم،نمی توانم آخرین نگاه او به دنیا را مانند شما فریبکارانه خطاب کنم، من محاربم زیرا به دینی که نمایندگانش خون مردم را حلال می دانند کافرم، و به خود میبالم که در دین شما استحقاق من و همفکرانم مرگ است.

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

باز هم عجله و ندانم کاری!

اینکه ما مردم بخواهیم از راه های مبارزات بدون خشونت و مدنی اعتراض خود را اعلام نماییم بسیار زیباست و قابل ستایش، مانند همین اعتراض از طریق برنامه ی نود، اما ای کاش بجای اقدام عجولانه و شتاب زده که در یک روز قبل صورت گرفت، حداقل کمی سنجیده تر و منطقی تر با فرصت بیشتر به این موضوع می پرداختیم، در این برنامه ی نود به طرز زیرکانه ای گزینه ها بر خلاف روال معمول بر اساس حروف الفبا نبود و یک نوع سو استفاده از این اقدام صورت گرفت، شاید بهتر بود گزینه ای خلاف گزینه های موجود انتخاب می شد تا امکان سواستفاده ی اینگونه نباشد، با این اقدام افرادی مانند رئیس فدراسیون و رئیس سازمان تربیت بدنی از این قضاوت، زیرکانه گریختند. امیدوارم این اتفاق کوچک تجربه ای باشد برای جلوگیری از اقدامات اینچنین شتابزده در رویدادهای بزرگ، تنها رسانه ی موجود برای جنبش اعتراضی ایران اعضای این جنبش اند و با توجه به شرایط فعلی از سرعت بالایی برخوردار نیست.
نکته ی دیگر همدلی و اتحاد بعد از تصمیم اخذ شده است، اینکه ما بعد از اتخاذ تصمیمی بیایم و توسط خودمان اخبار ضد و نقیض درباره آن موضوع پدید آوریم، جز شکستن صف اتحاد با ارزش خودمان کاری از پیش نبرده ایم.
حرف های دادکان هم انصافا شجاعانه و بی پروا بود، احتمالا آخرین حضور ایشان در صدا و سیما خواهد بود!
یادمان نرود تنها راه پیروزی اتحاد و تعقل همراه با صبر است.

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

من اینجا بس دلم تنگ است

بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پُر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر : راه نیمش ننگ ، نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا ، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا ایا همین رنگ است ؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام ، این جاوید خون آشام
سوی ناهید ، این بد بیوه گرگ قحبه ی بی غم
کی می زد جام شومش را به جام حافظ و خیام
و می رقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی
و اکنون می زند با ساغر "مک نیس" یا "نیما"
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی خداوندی ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند
بهل کاین آسمان پاک
چرا گاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کیست ؟
و یا سود و ثمرشان چیست ؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعله ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار
نه این خونی که دارم ، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را ، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من ، این غرفه ی با پرده های تار
و می پرسد ، صدایش ناله ای بی نور
"کسی اینجاست ؟
هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی ، یا که لبخندی ؟
فشار گرم دست دوست مانندی ؟"
و می بیند صدایی نیست ، نور آشنایی نیست ، حتی از نگاه
مرده ای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ
ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ
وز آن سو می رود بیرون ، به سوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه ی آزاد
ولی آنجا حدیث بنگ و افیون است - از اعطای درویشی که می خواند
جهان پیر است و بی بنیاد ، ازین فرهادکش فریاد
وز آنجا می رود بیرون ، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفه ی با پرده های تار
"کسی اینجاست ؟"
و می بیند همان شمع و همان نجواست
که می گویند بمان اینجا ؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده ی مهجور
خدایا "به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟"
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا ؟ هر جا که پیش اید
بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید : زود
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا ؟ هر جا که پیش اید
به آنجایی که می گویند
چوگل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه هایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
"چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گل کاغذین روید ؟"
به آنجایی که می گویند روزی دختری بوده ست
که مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاک دیگری بوده ست
کجا ؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط بی رحم خشایَرشا
زند دیوانه وار ، اما نه بر دریا
به گرده ی من ، به رگهای فسرده ی من
به زنده ی تو ، به مرده ی من
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته ، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پکیزه ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون کل بادام
و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
که باد شرطه را آغوش بگشایند
و می رانیم گاهی تند ، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم

مهدی اخوان ثالث

اعتصابات دانشجویی

همراه شو عزیز، کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود.
شروع اعتصابات دانشجویی باید با همدلی و اتحاد باشد زیرا که رمز پیروزی در اتحاد است، کلاس درس و امتحانی که از دست می دهید شاید حداقل چیزی باشد درقبال کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند. و تنها با یک اقدام گسترده و هماهنگ می توان نقطه ی عطفی برای ادامه اعتصابات در دیگر زمینه ها فراهم کرد. پس همراه شو عزیز، امروز میهن به جوانان و سرافرازانی مانند تو می بالد، وطن را دریاب.