۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

شرمی از مظلمه ی خون سیاووش

شاه ترکـــان سـخن مدعیان می شنوند شرمی از مظلمه ی خون سیاووشـش باد

هنر را برای مردم نخواستن و برای جاه و مال به هر ذلتی تن دادن فقط بر منفور شدن آن شخص در بین مردم می انجامد. چه بسیار بودند شاعرانی که در دربار پادشاهان به شاعری پرداختند .
کم نبودند نقاشانی که تمثال مبارک اربابانشان را می کشیدند و بسیار بودند خوانندگانی که ملیجک وار بر گرد حاکمان می گشتند و سرود بزرگی و شکوه و حشمت سر میدادند.

ولی تاریخ بارها ثابت کرد مردم شاهنامه ای را می خوانند که شاعرش خود را نفروخت، مردم حافظی را دوست دارند که حاضر بر تن کردن جامه ی زهد نشد. مردم خیام را از یاد نخواهند برد و همیشه یاد شفیعی کدکنی و هوشنگ ابتهاج را در دل زنده نگاه خواهند داشت ، و نه امثال علی معلم و .... که شرافت خود را به اندکی مال و جاه فروختند تا شریک خون ریخته شده ی ندا ها سهراب ها باشند.

وطن پرستان آوای مرغ سحر شجریان را برای همیشه در حافظه تکرار خواهند کرد و نواهای امثال حبیب و افتخاری و لطفی را به یاد نخواهند سپرد.
ایرانیان جعفر پناهی را همواره در کنار خود خواهند دید و امثال افرادی را که شرف خود را فروختند تا در عوض آن خود را در جنایات حاکمان سهیم کنند هر گز نخواهند بخشید.
هنرمند از مردم است و به مردمی تعلق دارد که هنر او را دوست داشته اند.
از هر هنرمندی مردمش را بگیری حداکثر فردی با استعداد ولی کوته بین خواهد بود.
به امید آنکه افرادی که از میان این مردم بر می خیزند و با نردبان همین مردم به افق های دست نیافتنی خود نزدیک می شوند جایگاه و خاستگاه خود را فراموش نکنند و دوستارانشان را نرنجانند.






۱ نظر:

  1. ک مشت مردم بی هنر و مبتذل برای خوشخدمتی به رهبر دیکتاتورشان اینجا نشسته اند وحشت آور است. آدم یاد کره شمالی می افتد یا یاد دوره ای که به دوره ی استالین در روسیه معروف است.

    پاسخحذف